شاهنامه فردوسی – كشته شدن اغريرث به دست برادر

كشته شدن اغريرث به دست برادر

چو اغريرث آمد ز آمل برى            و زان كارها آگهى يافت كى‏

         بدو گفت كاين چيست كانگيختى            كه با شهد حنظل بر آميختى‏

         بفرمودمت كاى برادر بكش            كه جاى خرد نيست و هنگام هش‏

         بدانش نيايد سر جنگجوى            نبايد بجنگ اندرون آبروى‏

         سر مرد جنگى خرد نسپرد            كه هرگز نياميخت كين با خرد

         چنين داد پاسخ بافراسياب            كه لختى ببايد همى شرم و آب‏

         هر آنگه كت آيد ببد دسترس            ز يزدان بترس و مكن بد بكس‏

         كه تاج و كمر چون تو بيند بسى            نخواهد شدن رام با هر كسى‏

  دیوان حافظ - ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد

         يكى پر ز آتش يكى پر خرد            خرد با سر ديو كى در خورد

         سپهبد بر آشفت چون پيل مست            بپاسخ بشمشير يازيد دست‏

         ميان برادر بدو نيم كرد            چنان سنگدل ناهشيوار مرد

         چو از كار اغريرث نامدار            خبر شد بنزديك زال سوار

         چنين گفت كاكنون سر بخت اوى            شود تار و ويران شود تخت اوى‏

         بزد ناى رويين و بر بست كوس            بياراست لشكر چو چشم خروس‏

         سپهبد سوى پارس بنهاد روى            همى رفت پر خشم و دل كينه‏جوى‏

         ز دريا بدريا همى مرد بود            رخ ماه و خورشيد پر گرد بود

  دیوان حافظ - گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند

         چو بشنيد افراسياب اين سخن            كه دستان جنگى چه افگند بن‏

         بياورد لشكر سوى خوار رى            بياراست جنگ و بيفشارد پى‏

         طلايه شب و روز در جنگ بود            تو گفتى كه گيتى برو تنگ بود

         مبارز بسى كشته شد بر دو روى            همه نامداران پر خاشجوى‏

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

که بود آن آهوی وحشی چه بود آن سایه مژگان؟
که تاب از من ستاند امروز و خواب از من ربود امشب
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

یاد گرفتن

(گ ِ ر ِ تَ) (مص م.)
۱- آموختن،
۲- حفظ کردن، از بر کردن.

یادآور

(وَ) (ص فا.) آن که به یاد آورد، آن چه به یاد آورد.

یادآور شدن

(وَ. شُ دَ) (مص ل.)
۱- به خاطر آوردن.
۲- به خاطر آوردن چیزی یا شخصی.

یادآوری

(وَ) (حامص.) تذکر.

یادباد

(اِمر.) یادکرد، یاد، ذکر.

یادبود

(اِ.)
۱- یادگار، یادگاری.
۲- مراسمی که به یاد کسی برگزار شود. ؛ مجلس ~مجلسی که از برای یادبود و تذکر مرده برپا دارند.

یادداشت

(اِ.)
۱- آن چه در یاد می‌ماند.
۲- هر علامت و نشانی که برای یادآوری قرار می‌دهند.
۳- دفترچه یا کاغذی که مطلبی را در آن می‌نویسند تا فراموش نشود.
۴- نامه کوتاه.

یادمان

(اِمر.)
۱- آن چه برای یادبود کسی یا روی دادی ساخته می‌شود.
۲- مراسمی که برای یادبود کسی یا چیزی برپا می‌شود.

یادنامه

(م ِ) (اِمر.) کتابی حاوی مقاله‌های متعدد که به یاد سال ولادت کسی، در زندگانی وی، یا پس از مرگ او نویسند.

یاده

(دَ) (اِ.)
۱- قوه حافظه.
۲- رشوه.

یادواره

(ر) (اِمر.) مراسمی که به یاد شخصی یا روی دادی برگزار می‌شود.

یادگار

(اِ.)
۱- یادبود، آنچه که از کسی به جا ماند و خاطره او را زنده نگه دارد.
۲- آنچه که به دوستی دهند تا در یاد دوست بمانند، یادگاری.

یادگاری

(اِ.)
۱- آن چه به عنوان یادگار و یادبود باشد.
۲- (عا.) هر چیز که به عنوان یادبود و هدیه به کسی دهند.
۳- آن چه بر در و دیوارها نویسند یا بر تنه درختان کنده کاری کنند. ؛ ~ نوشتن ...

یار

(پس.) دارندگی: هوشیار (دارای هوش).

یار

(اِ.) [ په. ]
۱- دوست، همدم، معشوق.
۲- مجازاً رفیق یک رنگ و موافق.
۳- ناصر، معین.
۴- همراه. ؛ ~ گرفتن در بازی یک یا چند تن از بازیکنان را برای کمک به خود برگزیدن.

یار غار

(ر) (اِمر.)
۱- لقب ابوبکر که هنگام هجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه همراه آن حضرت در غار رفت.
۲- مجازاً: دوستی که انسان را در سختی تنها نمی‌گذارد.

یار کردن

(کَ دَ) (مص م.) همراه نمودن.

یارا

(اِ.) توانایی، نیرو.

یارانه

(ن) (ص مر. ق مر.) از روی یاری، سوبسید.

یارایی

(حامص.)
۱- توانایی، طاقت.
۲- جرأت، دلیری.
۳- مجال، فرصت.


دیدگاهتان را بنویسید