شاهنامه فردوسی – فراهم آوردن شاهنامه

گفتار اندر فراهم آوردن شاهنامه

       

         سخن هر چه گويم همه گفته‏اند            بر باغ دانش همه رفته‏اند

         اگر بر درخت برومند جاى            نيابم كه از بر شدن نيست راى‏

         كسى كو شود زير نخل بلند            همان سايه زو باز دارد گزند

         توانم مگر پايه ساختن            بر شاخ آن سرو سايه فكن‏

         كزين نامور نامه شهريار            بگيتى بمانم يكى يادگار

         تو اين را دروغ و فسانه مدان            برنگ فسون و بهانه مدان‏

         ازو هر چه اندر خورد با خرد            دگر بر ره رمز و معنى برد

  شاهنامه فردوسی - نامه گژدهم به نزديك كاوس‏

         يكى نامه بود از گه باستان            فراوان بدو اندرون داستان‏

         پراگنده در دست هر موبدى            ازو بهره نزد هر بخردى‏

         يكى پهلوان بود دهقان نژاد            دلير و بزرگ و خردمند و راد

         پژوهنده روزگار نخست            گذشته سخنها همه باز جست‏

         ز هر كشورى موبدى سالخورد            بياورد كاين نامه را ياد كرد

         بپرسيدشان از كيان جهان            و زان نامداران فرّخ مهان‏

         كه گيتى به آغاز چون داشتند            كه ايدون بما خوار بگذاشتند

         چه گونه سر آمد بنيك اخترى            بر ايشان همه روز كند آورى‏

  دیوان حافظ - آن کس که به دست جام دارد

         بگفتند پيشش يكايك مهان            سخنهاى شاهان و گشت جهان‏

         چو بشنيد از يشان سپهبد سخن            يكى نامور نامه افكند بن‏

         چنين يادگارى شد اندر جهان            برو آفرين از كهان و مهان‏

 

                       

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

نالهٔ ما حلقه در گوش اجابت می‌کشد
کز سحرخیزان آن صبح بناگوشیم ما
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

آکنیدن

(کَ دَ) (مص م.) آکندن.

آکو

(اِ.) = اگو: بوم، جغد.

آکواریوم

[ فر. ] (اِ.) مخزن شیشه‌ای که در آن آب می‌ریزند و انواع ماهی زینتی را در آن نگه داری می‌کنند، آبزی دان. (فره).

آکوستیک

(کُ سْ) [ فر. ] (اِ.)
۱- دانش مربوط ب ه تولید و تراگسیل و دریافت اثرهای صوتی نظیر جذب و بازتاب و شکست، صوت - شناسی (فره).
۲- به کارگیری عایق‌های صوتی در ساختمان.

آکولاد

(کُ) [ فر. ] (اِ.) نمادی به شکل } {که هر گاه در طرفین یک عبارت ریاضی که معمولاً شامل کروشه‌است قرار گیرد، مقصود حاصل آن عبارت است ؛ ابرو (فره).

آکومولاتور

(کُ مُ تُ) [ فر. ] (اِ.) دستگاه الکتریکی که می‌توان مقداری برق در آن ذخیره کرد و به هنگام لزوم از آن پس گرفت. و آن انواع بسیار دارد مانند آکومولاتور سربی و غیره، انباره، خازن برق.

آکپ

(کُ) (اِ.) گرداگرد درون دهان ؛ لپ.

آککرا

(کِ) (اِ.) اکرکراهه، گیاهی است مانند بابونه با برگ‌های ریز و شاخه‌های نازک، طعم تند و تیزی دارد و ریشه کلفت آن در طب به کار می‌رود.

آگاه

[ په. ] (ص.)
۱- مطلع، باخبر.
۲- واقف، عارف، هوشیار، بیدار.

آگاهاندن

(دَ) (مص م.) آگاهانیدن.

آگاهی

۱ - (حامص.) خبر، اطلاع.
۲- دانش، معرفت.
۳- (اِ.) شعبه‌ای از نیروهای انتظامی که به کشف دزدی‌ها و جنایات می‌پردازد. در گذشته تأمینات می‌گفتند.

آگج

(گَ) (اِ.) نک آکج.

آگر

(گُ) (اِ.) نک آگور.

آگراندیسمان

[ فر. ] (اِمص.)
۱- فرآیند بزرگ کردن عکس به وسیله دستگاه مخصوصی در عکاسی.
۲- (عا.) بزرگ نمایی، شاخ و برگ دادن به مطالب.

آگرمان

(گْ رِ) [ فر. ] (اِ.) موافقت دولتی با سفارت شخصی از طرف دولت دیگر، پذیرش.

آگشتن

(گَ تَ) (مص م.) آغشتن.

آگفت

(گُ یا گِ) (اِ.) آسیب، صدمه، آفت.

آگنج

(گَ)
۱- (ص مف.) در ترکیب با کلمات معنی انباشته و پر کرده می‌دهد: جگر آگنج.
۲- (اِ.) روده گوسفند آکنده از گوشت پخته یا خوراکی‌های دیگر.

آگنده گوش

(گَ دِ) (ص. مر) اندرزناپذیر.

آگهی

(گَ) (حامص.)
۱- آگاهی، اطلاع.
۲- علم، معرفت.
۳- خبری که از جانب فردی یا مؤسسه‌ای در روزنامه‌ها و مجلات و رادیو و تلویزیون انتشار یابد و آن غالباً جنبه تبلیغاتی دارد.


دیدگاهتان را بنویسید