شاهنامه فردوسی – فراهم آوردن شاهنامه

گفتار اندر فراهم آوردن شاهنامه

       

         سخن هر چه گويم همه گفته‏اند            بر باغ دانش همه رفته‏اند

         اگر بر درخت برومند جاى            نيابم كه از بر شدن نيست راى‏

         كسى كو شود زير نخل بلند            همان سايه زو باز دارد گزند

         توانم مگر پايه ساختن            بر شاخ آن سرو سايه فكن‏

         كزين نامور نامه شهريار            بگيتى بمانم يكى يادگار

         تو اين را دروغ و فسانه مدان            برنگ فسون و بهانه مدان‏

         ازو هر چه اندر خورد با خرد            دگر بر ره رمز و معنى برد

  دیوان حافظ - به آب روشن می عارفی طهارت کرد

         يكى نامه بود از گه باستان            فراوان بدو اندرون داستان‏

         پراگنده در دست هر موبدى            ازو بهره نزد هر بخردى‏

         يكى پهلوان بود دهقان نژاد            دلير و بزرگ و خردمند و راد

         پژوهنده روزگار نخست            گذشته سخنها همه باز جست‏

         ز هر كشورى موبدى سالخورد            بياورد كاين نامه را ياد كرد

         بپرسيدشان از كيان جهان            و زان نامداران فرّخ مهان‏

         كه گيتى به آغاز چون داشتند            كه ايدون بما خوار بگذاشتند

         چه گونه سر آمد بنيك اخترى            بر ايشان همه روز كند آورى‏

  شاهنامه فردوسی - رزم بارمان و قباد و كشته شدن قباد

         بگفتند پيشش يكايك مهان            سخنهاى شاهان و گشت جهان‏

         چو بشنيد از يشان سپهبد سخن            يكى نامور نامه افكند بن‏

         چنين يادگارى شد اندر جهان            برو آفرين از كهان و مهان‏

 

                       

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
«فروغی بسطامی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

آنه

(نِ یا نَ) (پس.)
۱- پسوند ساختن قید از صفت: مردانه، دلیرانه.
۲- گاه به آخر اسم و صفت ملحق گردد به معنای ذیل: مانند، مثل، لایق، متعلق به، منسوب به، در حال، در وقت، به صفت.

آنوریسم

(نِ) [ یو. ] (اِ.) غده متشکل از خون که غالباً به شریان مربوط است و محتویات آن ممکن است خون مایع یا خون منعقد باشد؛ آنوریسما و انوریسم نیز گویند.

آنچ

(اِ اشاره مر. حر ربط.) مخفف آن چه.

آنچت

(چِ) (اِ اشاره مر + ضم.) مخفف آن چه تو را.

آنژین

[ فر. ] (اِ.) گلو درد چرکی که با تب همراه است.

آنژیوکت

(یُ کَ) [ انگ. ] (اِ.) لوله لاستیکی باریکی که در مسیر رگ قرار می‌دهند و مایعات درمانی نظیر سرم را از طریق آن به بیمار می‌دهند.

آنژیوگرافی

(یُ گِ) [ فر. ] (اِمص.) تصویر - برداری از رگ‌ها با استفاده از اشعه ایکس همراه با تزریق مواد رنگی به خون برای پی بردن به نقایص موجود در رگ‌ها، رگ نگاری (فره).

آنک

(نَ) کلمه‌ای است دال بر اشاره به دور اعم از مکان و زمان. مق اینک.

آنک

(~.) (اِ.) آبله.

آنگلوفیل

(لُ) [ فر. ] (ص. اِ.) کسی که طرف دار انگلستان است، انگلیس دوست.

آنیلین

[ فر. ] (اِ.) مایعی است بی رنگ و با بوی نامطبوع که در هوا کدر می‌شود و درآب کم محلول است و آن یکی از ترکیبات بنزین است و نشانه آن در شیمی ۲ NH 5 H ...

آنین

(اِ.) خُم کوچک سفالین که دوغ را در آن می‌ریختند و آرام آرام تکان می‌دادند تا کره از آن جدا شود.

آنیه

[ ع. ] (اِ.) جِ اناء؛ ظرف‌ها، آبدان‌ها.

آنیون

(یُ) [ فر. ] (اِ.) یون مثبت. مق. کاتیون.

آه

(صت.) کلمه‌ای است که برای نشان دادن درد، رنج، اسف و اندوه به کار می‌برند. آوه، آوخ، آخ و وای نیز گویند. ؛ ~ در بساط نداشتن کنایه از: از هر گونه امکان مالی محروم بودن.

آهار

(اِ.)مایعی که از نشاسته یا کتیرا درست می‌کنند و به پارچه می‌زنند تا سفت و براق شود.

آهار

(اِ.) گیاهی از تیره مرکبان جزو دسته پیوسته گلبرگ‌ها که اصل آن از مکزیک است و دارای گونه‌های متعدد زینتی است.

آهار مهره

(مُ رِ) (اِمر.) آهار زدن و با مهره روشن و صیقلی کردن.

آهاردن

(دَ) (مص م.) آهار زدن. آهار کردن.

آهازیدن

(دَ) (مص م.) آهیختن، آختن، برکشیدن.


دیدگاهتان را بنویسید