شاهنامه فردوسی – رفتن فريدون به جنگ ضحاك

رفتن فريدون به جنگ ضحاك

      

          فريدون بخورشيد بر برد سر            كمر تنگ بستش بكين پدر

         برون رفت خرّم بخرداد روز            بنيك اختر و فال گيتى فروز

         سپاه انجمن شد بدرگاه او            بابر اندر آمد سر گاه او

         بپيلان گردون كش و گاوميش            سپه را همى توشه بردند پيش‏

         كيانوش و پر مايه بر دست شاه            چو كهتر برادر ورا نيك خواه‏

         همى رفت منزل بمنزل چو باد            سرى پر ز كينه دلى پر ز داد

         باروند رود اندر آورد روى            چنانچون بود مرد ديهيم جوى‏

  دیوان حافظ - دل از من برد و روی از من نهان کرد

         اگر پهلوانى ندانى زبان            بتازى تو اروند را دجله خوان‏

         دگر منزل آن شاه آزاد مرد            لب دجله و شهر بغداد كرد

   ‏

                       

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

سر سودای تو در سینه بماندی پنهان
چشم تردامن اگر فاش نگردی رازم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

پارک

[ فر. ] ( اِ.)
۱- باغ وسیع پر درخت برای گردش و شکار.
۲- محفظه‌ای توری برای نگه داری بچه‌های کوچک، مانک. (فره).

پارک سوار

(سَ) (اِمر.) پارکینگی در کنار پایانه اتوبوس‌های شهری و دیگر وسایل نقلیه عمومی درون شهری برای توقف خودروهای شخصی و انتقال سرنشینان آن به مرکز شهر.

پارکابی

(رِ) [ فا - ع. ] (اِ.) شاگرد راننده.

پارکت

(کِ) [ فر. ] (اِ.) کف پوش چوبی، چوب فرش (فره).

پارکه

(کِ) [ فر. ] (اِ.) دادسرا.

پارکومتر

(کُ مِ) [ فر. ] (اِمر.) دستگاهی است که در محل‌های مجاز پارک اتومبیل نصب می‌شود که با پرداخت مقدار معینی پول می‌شود برای مدتی معین ماشین را پارک کرد، ایست سنج، توقف سنج (فره).

پارکینسون

(سُ) [ از انگ. ] (اِ.) نوعی بیماری عصبی میان سالان و سالخوردگان که با کندی حرکات و رعشه و سفتی عضلات همراه است، لقوه.

پارکینگ

[ انگ. ] (اِ.) محل توقف وسایل نقلیه موتوری، توقفگاه.

پارگک

(رَ گَ) (اِمصغ.)
۱- پاره خرد، سخت اندک.
۲- کمی.

پارگی

(رِ) (حامص.)
۱- دریدگی، کهنگی.
۲- جزئیت.
۳- قحبگی.

پارگین

( اِ.)
۱- فاضلاب.
۲- آشغال دانی.

پاریاب

(اِمر.) زراعتی که با آب رودخانه و امثال آن کشت شود.

پارینه

(نِ) (ص نسب.)
۱- منسوب به سال گذشته.
۲- سال گذشته.
۳- کهنه.

پارینه سنگی

(~. سَ) (اِمر.) عصر حجر، پالئولتیک. نام دوره‌ای از ماقبل تاریخ که در آن انسان ابزارش را از سنگ‌ها به صورت نازیبا و خشن تهیه می‌کرد.

پازاج

(اِ.)
۱- ماما، قابله.
۲- زنی که به بچه شیر می‌دهد، دایه.

پازاچ

نک پازاج.

پازش

(زِ) (اِمص.) وجین کردن.

پازل

(زِ) [ انگ. ] (اِ.) نوعی بازی فکری که از چندین قطعه مقوایی، چوبی یا پلاستیکی دارای شکل‌های منظم تشکیل شده‌است و وقتی این قطعه‌ها به صورت مناسب کنار هم قرار می‌گیرند تصویر خاص و مورد نظر شکل می‌گیرد.

پازن

(زَ) [ په. ] (اِ.) بز نر کوهی.

پازند

(زَ) ( اِ.)
۱- چوب آتش زنه.
۲- برگردان متون پهلوی به خط اوستایی.


دیدگاهتان را بنویسید