شاهنامه فردوسی – بخش كردن فريدون جهان را بر پسران

بخش كردن فريدون جهان را بر پسران

      

نهفته چو بيرون كشيد از نهان            بسه بخش كرد آفريدون جهان‏

         يكى روم و خاور دگر ترك و چين            سيم دشت گردان و ايران زمين‏

         نخستين بسلم اندرون بنگريد            همه روم و خاور مر او را سزيد

         بفرمود تا لشكرى برگزيد            گرازان سوى خاور اندر كشيد

         بتخت كيان اندر آورد پاى            همى خواندنديش خاور خداى‏

         دگر تور را داد توران زمين            ورا كرد سالار تركان و چين‏

         يكى لشكرى نامزد كرد شاه            كشيد آنگهى تور لشكر براه‏

  دیوان حافظ - آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت

         بيامد بتخت كئى بر نشست            كمر بر ميان بست و بگشاد دست‏

         بزرگان برو گوهر افشاندند            همى پاك توران شهش خواندند

         از ايشان چو نوبت بايرج رسيد            مر او را پدر شاه ايران گزيد

         هم ايران و هم دشت نيزه‏وران            هم آن تخت شاهى و تاج سران‏

         بدو داد كورا سزا بود تاج            همان كرسى و مهر و آن تخت عاج‏

         نشستند هر سه بآرام و شاد            چنان مرزبانان فرّخ نژاد

   ‏

                       

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

گلابدان

(گُ) (اِ.) ظرفی مانند تُنگ کوچک دسته دار باگردن باریک و بلند و معمولاً دارای لوله که در آن گلاب می‌ریزند، گلاب پاش.

گلابه

(گِ بَ) (اِمر.) گل و لای.

گلابی

(گُ) (اِ.)
۱- از جمله میوه‌هایی که دانه‌های آن لعاب بسیار دارد و تقریباً به شکل بیضی است.
۲- وسیله‌ای بیضی شکل که مانند توپ از باد پُر می‌شود و از آن در ورزش مشت زنی استفاده می‌کنند.

گلاج

(گُ) (اِ.) = گولاج. گولانج: نانی است تنک چون کاغذ که از نشاسته و سفیده تخم مرغ پزند و در شربت قند و نبات ریزه کنند و خورند؛ لابرلا.

گلادیاتور

(گِ تُ) [ فر. ] (اِ.) در روم قدیم به بردگان و غلامانی می‌گفتند که می‌بایست در میدان‌های عمومی با یکدیگر یا با حیوانات درنده تا دم مرگ بجنگند.

گلاله

(گُ لَ یا لِ) (اِ.) = کلاله. غلاله:
۱- کاکل مجعد، موی پیچیده.
۲- زلف (به طور اعم).

گلاله

(~.) [ معر. ] (اِ.)
۱- بالشچه‌ای که زنان بر سرین بندند تا کلان نماید.
۲- شاماکچه که زیر جامه و زره پوشند.
۳- پیراهن، قمیص.

گلانی

(گُ) (ص نسب. اِ.)
۱- گلفروشی.
۲- باغبانی.

گلاویز

(گَ) (ص فا.) دست به گریبان، دست به یقه.

گلاویز شدن

(~. شُ دَ) (مص م.) دست به گریبان شدن.

گلاگل

(گَ گَ) (اِ.) (عا.) شکم سخت پیش آمده (آبستن).

گلایدر

(گِ دِ) [ انگ. ] (اِ.) هواگردی با بال ثابت که برای پرواز بدون استفاده از نیروی موتور طراحی شده باشد و اغلب برای اهداف آموزشی و تفریحی استفاده شود، بادپَر. (فره).

گلایول

(گِ یُ) [ فر. ] (اِ.) گلی است با ساقه‌های بلند، برگ‌های دراز و باریک و گل‌هایی به رنگ‌های سفید، سرخ. پیاز این گل سفت و پوشیده از الیاف می‌باشد.

گلبام

(~.) (اِمر.)
۱- آواز بلندی باشد که نقاره چیان و شاطران و قلندران و معرکه گیران در وقت نقاره نواختن و معرکه بستن یکباره کشند.
۲- لحنی است از موسیقی قدیم.

گلبانگ

(~.) (اِمر.)
۱- آواز بلند.
۲- نام لحنی از لحن‌های موسیقی.

گلبرگ

(~. بَ) (اِمر.) برگ گل.

گلبن

(~. بُ) (اِمر.)
۱- درخت و بوته گل.
۲- بیخ بوته گل.

گلبول

(گُ لُ) [ فر. ] (اِ.) یاخته‌های بسیار کوچک و کروی شکل که در خون پیدا می‌شود و بر دو قسم است گلبول سفید و گلبول قرمز.

گلخانه

(~. نِ) (اِ.) جایی برای پرورش گل به ویژه جای سرپوشیده‌ای با گرما و روشنایی مناسب و کمابیش ثابت.

گلخن

(~. خَ) (اِمر.)
۱- تون حمام.
۲- جای انداختن زباله.


دیدگاهتان را بنویسید