شاهنامه فردوسی – آفرینش مردم

گفتار اندر آفرینش مردم

         چو زين بگذرى مردم آمد پديد     
       شد اين بندها را سراسر كليد

سرش راست بر شد چو سرو بلند      
 بگفتار خوب و خرد كار بند

         پذيرنده هوش و راى و خرد           
 مر او را دد و دام فرمان برد

         ز راه خرد بنگرى اندكى            
كه مردم بمعنى چه باشد يكى‏

         مگر مردمى خيره خوانى همى            
جز اين را نشانى ندانى همى‏

         ترا از دو گيتى برآورده‏اند            
بچندين ميانچى بپرورده‏اند

         نخستين فطرت پسين شمار            
توئى خويشتن را ببازى مدار

         شنيدم ز دانا دگرگونه زين            
چه دانيم راز جهان آفرين‏

         نگه كن سرانجام خود را ببين            
چو كارى بيابى ازين به گزين‏

         برنج اندر آرى تنت را رواست            
كه خود رنج بردن بدانش سزاست‏

         چو خواهى كه يابى ز هر بد رها            
سر اندر نيارى بدام بلا

          نگه كن بدين گنبد تيز گرد            
كه درمان ازويست و زويست درد

          نه گشت زمانه بفرسايدش            
نه آن رنج و تيمار بگزايدش‏

          نه از جنبش آرام گيرد همى            
نه چون ما تباهى پذيرد همى‏

از و دان فزونى از و هم شمار
بد و نيك نزديك او آشكار

  مقدمه شاهنامه فردوسی
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

چه غم ار شمع فرومرد که از پرتو عشق
نور مهتاب ز خاکستر پروانه دمید
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کهور

(کَ) (اِ.) درختچه‌ای است از تیره پروانه واران که دارای برخی گونه‌های درختی نیز می‌باشد. گل آذینش سنبله‌ای است و ساقه‌هایش خار دارند. در جنوب ایران (نرماشیر و بندرعباس) و هندوستان می‌روید؛ غاف.

کهوف

(کُ) [ ع. ] (اِ.) جِ کهف.

کهول

(کَ) [ ع. ]
۱- (ص.) مردی که در ریش او موهای سیاه و سفید باشد.
۲- عنکبوت.

کهولت

(کُ لَ) [ ع. ] (اِ.) پیری، سالخوردگی.

کهکشان

(کَ کَ) (اِ.) = کاهکشان: مجموعه‌ای از بیلیون‌ها ستاره‌است که برخی از آن هابه مراتب بزرگتر از خورشید می‌باشند، اما به علت فاصله زیاد، کوچکتر از خورشید به نظر می‌آیند. در بین ستارگان کهکشان‌ها، مقادیر زیادی گاز و ابرهایی از ...

کهیر

(کَ) (اِ.) نوعی بیماری پوستی که در اثر حساسیت نسبت به بعضی غذاها و داروها به وجود می‌آید و آن برآمدگی‌هایی سرخ رنگ و خارش دار در پوست است.

کهین

(کِ) (ص تف.) کوچکترین، خردترین.

کو

[ په. ] (ق. استفهام. ادات پرسش) کجا.

کو

(کُ) (ص.)۱ - زیرک، دانشمند.
۲- پهلوان، دلیر.

کواده

(کِ دَ یا دِ)
۱- چوب آستان در خانه.
۲- چوبی که پاشنه در بر آن گردد.

کوار

(~.) (اِ.) سبزی خوردنی، تره.

کوارتز

(کُ) [ فر. ] (اِ.) ماده‌ای است به فرمول ۲ Sio که دارای سختی بالنسبه زیاد است (سختی آن ۷ است) و بر روی شیشه خط می‌اندازد. شکل متداول آن منشور شش وجهی است که دو قاعده آن دو ...

کوارث

(کَ رِ) [ ع. ] (اِ.) جِ کارثه. آنچه سبب غم و اندوه بسیار شود.

کواره

(کَ رَ یا رِ) (اِ.) = کوار: سبد، زنبیل.

کواش

(کَ) (اِ.) صفت، گونه، روش، طریق. کواشه هم گفته شده.

کواعب

(کَ عِ) [ ع. ] (اِ.) جِ کاعب ؛ پستان برآمدگان.

کوالیدن

(کَ یا کُ دَ) (مص ل.) جمع کردن، اندوختن.

کوانتوم

(کُ تُ) [ فر. ] (اِ.) کوچک ترین مقدار هر کمیت فیزیکی که می‌تواند به طور مستقل وجود داشته باشد.

کواژ

(کَ) (اِ.) طعنه، سرزنش.

کواژه

(کَ ژَ یا ژِ) (اِ.)
۱- طعنه، سرزنش.
۲- خوش طبعی، مزاح.


دیدگاهتان را بنویسید