دیوان حافظ – یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود

یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود

یاد باد آن که سرِ کویِ توام منزل بود
دیده را روشنی از خاکِ درت حاصل بود

راست چون سوسن و گل از اثرِ صحبتِ پاک
بر زبان بود مرا آن‌چه تو را در دل بود

دل چو از پیرِ خِرَد نَقلِ مَعانی می‌کرد
عشق می‌گفت به شرح آن‌چه بر او مشکل بود

آه از آن جور و تَطاول که در این دامگَه است
آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود

در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد؟ که سعیِ من و دل باطل بود

دوش بر یادِ حریفان به خرابات شدم
خُمِ مِی دیدم، خون در دل و پا در گل بود

بس بِگَشتَم که بپرسم سببِ دردِ فِراق
مفتیِ عقل در این مسأله لایَعْقِل بود

راستی خاتمِ فیروزهٔ بواسحاقی
خوش درخشید ولی دولتِ مُستَعجِل بود

دیدی آن قهقههٔ کبکِ خِرامان حافظ
که ز سرپنجهٔ شاهینِ قضا غافل بود



  شاهنامه فردوسی - فرستادن فريدون منوچهر را به جنگ تور و سلم
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

گوا

(گُ) (اِ.) مخفف گواه.

گوا کردن

(گُ. کَ دَ) (مص م.) شاهد گرفتن، به شهادت خواستن.

گواب

(گَ) (اِمر.) = گوآب:
۱- جای پست، مغاک.
۲- آب گیر.
۳- حدقه چشم، چشم خانه.

گواتر

(گُ) [ فر. ] (اِ.) بزرگ شدن غده تیروئید در قسمت جلوی گردن، غمباد.

گوارا

(گُ) [ په. ] (ص فا.) لذیذ، خوش مزه، مناسب برای گوارش.

گوارد

(گُ) (مص مر. اِمص.) هضم.

گواردن

(گُ دَ) (مص ل.) هضم شدن.

گوارش

(گُ رِ) [ معر. ] (اِمص.) هضم غذا. ؛دستگاه ~ یا جهاز هاضمه دستگاهی است که شامل اعضای مربوط به تغذیه موجود زنده (خوردن، هضم، جذب و دفع) می‌باشد.

گوارشت

(گُ رِ) = گوارش:
۱- (اِمص.) هضم.
۲- میل به خوردن.
۳- (اِ.) معجون هضم غذا.

گواره

(گَ رَ یا رِ) (اِ.)
۱- مخفف گهواره‌است.
۲- گله گاو.
۳- خانه زنبور.

گواریدن

(گُ دَ) (مص ل.)
۱- خوب تحلیل رفتن، نیک هضم شدن.
۲- خوشگوار بودن.

گواز

(گَ یا گُ) (اِ.)
۱- چوبدستی که با آن گاو و خر را رانند.
۲- هاون چوبین.

گوازه

(گُ زَ یا زِ) (اِ.) [ معر. ] تخم مرغ نیم پخته.

گواس

(گُ) (اِ.) طرز، روش. گواش و گواسه و گواشه و کواس نیز گویند.

گواش

(گُ) [ فر. ] (اِ.) ماده رنگی قابل شستشو در نقاشی که خاصیت پوشانندگی دارد.

گواشمه

(~.)
۱- (اِ.) آسانی، سهولت.
۲- (ص.) آسان، سهل.

گواشمه

(گُ ش مَ یا مِ) (اِ.) مقنعه زنان.

گوال

(~.) (اِمص.) اندوختن، جمع کردن.

گوال

(گُ) [ په. ] (اِ.) جوال.

گوالش

(گُ لِ) (اِمص.)
۱- نمو، نشو و نما.
۲- فزونی.
۳- برکت.


دیدگاهتان را بنویسید