دیوان حافظ – گل در بر و می در کف و معشوق به کام است

گل در بر و می در کف و معشوق به کام است

گل در بَر و می در کف و معشوق به کام است
سلطانِ جهانم به چنین روز غلام است

گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلسِ ما ماهِ رخِ دوست تمام است

در مذهبِ ما باده حلال است ولیکن
بی‌روی تو ای سرو گُل‌اندام، حرام است

گوشَم همه بر قولِ نی و نغمهٔ چنگ است
چشمم همه بر لَعلِ لب و گردشِ جام است

در مجلسِ ما عِطر مَیامیز که ما را
هر لحظه ز گیسو‌ی تو خوش بوی مَشام است

از چاشنیِ قند مگو هیچ و زِ شِکَّر
زان رو که مرا از لبِ شیرینِ تو کام است

تا گنجِ غمت در دلِ ویرانه‌، مُقیم است
همواره مرا کویِ خرابات مُقام است

از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است

مِی‌خواره و سرگشته و رندیم و نَظَرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است؟

با مُحتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلبِ عیشِ مدام است

حافظ منشین بی‌مِی و معشوق زمانی
که‌ایّامِ گل و یاسمن و عیدِ صیام است




  شاهنامه فردوسی - زادن منوچهر از مادرش‏
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

من از چشم تو ای ساقی خراب افتاده‌ام لیکن
بلایی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتیم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

آویزه بند

(~. بَ) (اِ.) بند ناف.

آویزون

(اِ.) آویزان، کنایه از: آدم مزاحم.

آویزگان

(اِ.) پناه، مستمسک.

آویشن

(شَ)(اِ.)گیاهی است معطر و صحرایی با گل‌های سفید و برگ‌های کوچک شبیه نعناع. آویشم، آویشه، آویشنه یا آوشن هم گویند.

آویژه

(ژِ) (ص. اِ.)
۱- ویژه، خالص.
۲- معشوق، یار یا دوست نزدیک.

آپ تو دیت

(دِ یْ) [ انگ. ] (اِمص.) روزآمد کردن، نو یا امروزی کردن، طبق روز درآوردن، در جریان آخرین اطلاعات گذاشتن.

آپ گریت

(گِ رِ یْ) [ انگ. ] (اِمص.) ترفیع یا ارتقا دادن. (بیشتر در مورد کامپیوتر و برنامه‌های کامپیوتری و برخی قطعات الکترونیکی به کار می‌رود).

آپارات

[ روس. ] (اِ.)
۱- دستگاه، ابزار، ماشین.
۲- دوربین عکاسی.
۳- دستگاه نمایش فیلم.
۴- دستگاه تعمیر و اصلاح لاستیک اتومبیل.

آپارتاید

[ انگ. ] (اِ.) سیاستی که براساس آن یک نژاد از نژاد دیگر جدا نگه داشته می‌شود و از امتیازات کمتری بهره می‌برد.

آپارتمان

(تِ) [ فر. ] (اِ.)
۱- ساختمان، عمارت.
۲- ساختمان مجزا و مستقل.

آپارتی

(ص.) بی شرم، حقه باز.

آپاندیسیت

[ فر. ] (اِ.) = آپاندیس: ورم ضمیمه روده کور که بسیار دردناک و گاه کشنده‌است، آویزه آماس. (فره).

آچ

(اِ.) افرا.

آچار

(اِ.)
۱- تُرشی، چاشنی.
۲- زمین پست و بلند و سراشیب.
۳- درهم آمیخته.

آچار

[ تر. ] (اِ.) آلتی فلزی که به وسیله آن مهره‌های آهنین را باز کنند یا ببندند و انواع مختلف دارد: چهارسو، دو سر، شمع، شلاقی، آلن و غیره.

آچار فرانسه

(فَ س ِ) [ تر - فر. ] (اِ.)
۱- آچار یک دسته با یک فکِ ثابت و یک فکِ متحرک.
۲- (عا.) مجازاً به شخصی گویند که در کارهای مختلف (معمولاً فنی) وارد است.

آچاردن

(دَ) (مص ل.)
۱- درهم آمیختن.
۲- چاشنی به خوراک زدن.

آچارکشی

(کِ) [ تر - فا. ] (حامص.) وارسی شل یا سفت بودن پیچ و مهره‌ها و سفت کردن پیچ‌های شُل به ویژه در خودروها.

آچمز

(مَ) [ تر. ] (اِ.)اصطلاحی است درشطرنج، و حالت مهره‌ای که اگر آن را از جوار شاه بردارند، شاه کیش می‌شود.

آژان

[ فر. ] (اِ.)
۱- نماینده، کارگزار.
۲- پاسبان.


دیدگاهتان را بنویسید