دیوان حافظ – گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند

گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند

گفتم کِی ام دهان و لبت کامران کنند؟
گفتا به چشم هر چه تو گویی چُنان کنند

گفتم خَراجِ مصر طلب می‌کند لبت
گفتا در این معامله کمتر زیان کنند

گفتم به نقطهٔ دهنت خود که بُرد راه؟
گفت این حکایتیست که با نکته‌دان کنند

گفتم صَنم‌پَرست مشو با صَمَد نشین
گفتا به کویِ عشق هم این و هم آن کنند

گفتم هوایِ میکده غم می‌بَرَد ز دل
گفتا خوش آن کَسان که دلی شادمان کنند

گفتم شراب و خِرقه نه آیینِ مذهب است
گفت این عمل به مذهبِ پیرِ مغان کنند

گفتم ز لَعلِ نوش‌ْلبان پیر را چه سود؟
گفتا به بوسهٔ شِکَرینَش جوان کنند

گفتم که خواجه کِی به سرِ حجله می‌رود؟
گفت آن زمان که مشتری و مَه قِران کنند

گفتم دعایِ دولت او وِردِ حافظ است
گفت این دعا ملایکِ هفت آسمان کنند



  شاهنامه فردوسی - راى زدن زال با موبدان در كار رودابه
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

صد هزاران کعبه را دیدم به خلوتگاه دل
عشق را نازم که بر رویم در دل باز کرد
«منیر لاهوری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

چاپ خانه

(نِ) [ هند - فا. ] (اِمر.) محل چاپ کردن، جای چاپ کردن، مطبعه.

چاپ چی

[ هند - تر. ] (ص مر.)
۱- چاپ کننده.
۲- کارگر چاپ خانه.

چاپار

[ تُر. ] (اِ.) پیک، نامه بر.

چاپارخانه

(نِ) [ تر - فا. ] (اِ.) پستخانه.

چاپلوس

(ص.) تملق گو، چرب زبان.

چاپنده

(پَ دِ) (ص فا.) آن که مال مردم را به یغما می‌برد، غارت کننده.

چاپگر

(اِمر.) دستگاه الکترونیکی برای چاپ داده‌های کامپیوتری، پرینتر. ؛ ~ جوهرافشان چاپگری که با پرتاب ذرات جوهر بر کاغذ نقش ایجاد کند. ؛ ~ سوزنی چاپگری که در آن حرف یا نماد ماتریسی از نقاط است و ...

چاپیدن

(دَ) [ تُر - فا. ] (مص م.) غارت کردن، تاراج کردن.

چاچ

(اِ.) نام شهری در ماورالنهر که کمان و تیر آن معروف بود.

چاچله

(چَ لِ) (اِ.) کفش، پاپوش.

چاچول

(اِ.) حقه، نیرنگ.

چاچولباز

(ص فا.) حقه باز، حیله گر.

چاک

(اِ.)
۱- شکاف.
۲- پاره.
۳- سفیده صبح.
۴- دریچه. ؛ به ~ زدن گریختن، فرار کردن.

چاک

(اِ.) = چک. جک: قباله باغ و خانه و مانند آن.

چاک دادن

(دَ) (مص م.) شکافتن، دریدن، پاره کردن.

چاکاچاک

(اِصت.) نک چکاچک.

چاکاچاک

(ص مر.) دارای شکاف بسیار، پرشکاف، پاره پاره.

چاکر

(کِ) (اِ.) نوکر، بنده، خدمتگزار.

چاکسو

(اِ.) دانه‌ای ریز و سیاه به اندازه دانه بِه که در طبِ قدیم برای مداوای چشم به کار می‌رفته‌است.

چاکوچ

(اِ.) = چکوچ:
۱- پتک آهنگران و مسگران، مطراق.
۲- چکش.


دیدگاهتان را بنویسید