دیوان حافظ – گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت

گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت

گر ز دستِ زلفِ مُشکینت خطایی رفت رفت
ور ز هندویِ شما بر ما جفایی رفت رفت

برقِ عشق ار خرمنِ پشمینه پوشی سوخت سوخت
جورِ شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت

در طریقت رنجشِ خاطر نباشد می بیار
هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت

عشقبازی را تحمل باید ای دل، پای دار
گر ملالی بود بود و گر خطایی رفت رفت

گر دلی از غمزهٔ دلدار باری برد برد
ور میان جان و جانان ماجرایی رفت رفت

از سخن چینان ملالت‌ها پدید آمد ولی
گر میانِ همنشینان ناسزایی رفت رفت

عیبِ حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه
پای آزادی چه بندی؟ گر به جایی رفت رفت




  دیوان حافظ - درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ملول از همرهان بودن طریق کاردانی نیست
بکش دشواری منزل به یاد عهد آسانی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

تقویت

(تَ یَ) [ ع. تقویه ] (مص م.) نیرو دادن.

تقویم

(تَ) [ ع. ]
۱- (مص م.) بهاء جنسی را تعیین کردن.
۲- راست کردن.
۳- تعیین اوقات و زمان‌ها.
۴- (اِ.) گاهنامه.

تقی

(تَ یّ) [ ع. ] (ص.) پرهیزگار. ج. اتقیاء.

تقید

(تَ قَ یُّ) [ ع. ] (مص ل.) پابند چیزی شدن.

تقیل

(تَ قَ یُّ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- پیروی کردن.
۲- همانند شدن.
۳- در نیمه روز خوابیدن.

تقیه

(تَ یِّ) [ ع. تقیه ] (مص ل.)
۱- پرهیز کردن.
۲- خودداری از آشکار کردن مذهب خویش برای حفظ جان.

تقیید

(تَ) [ ع. ] (مص م.) در بند کردن، مقید ساختن.

تل

(تَ) (اِ.) پسر امرد مزلف و مضخم، تگل.

تل

(تَ لّ) [ ع. ] (اِ.) پشته، تپه بلند. ج. تلال.

تلاتوف

(تَ) (ص.)
۱- کسی که خود را کثیف و ناپاک نگاه دارد.
۲- شور و غوغا.

تلاج

(تَ) (اِ) بانگ، مشغله شور و غوغا.

تلاحق

(تَ حُ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- به هم رسیدن.
۲- از پی هم آمدن.

تلازم

(تَ زُ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- همراه بودن.
۲- به یکدیگر وابسته بودن.

تلاش

(تَ) (اِ.) کوشش، سعی.

تلاشی

(تَ) [ ع. ] (مص ل.) از هم پاشیده شدن.

تلاصق

(تَ صُ) [ ع. ] (مص ل.) به هم چسبیدن، متصل شدن.

تلاطف

(تَ طُ) [ ع. ] (مص ل.) به یکدیگر مهربانی کردن، با هم خوش رفتاری کردن.

تلاطم

(تَ طُ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- به هم خوردن.
۲- به یکدیگر لطمه زدن.

تلاعب

(تَ عُ) [ ع. ] (مص ل.) بازی کردن.

تلاعن

(تَ عُ) [ ع. ] (مص ل.) یکدیگر را لعن کردن.


دیدگاهتان را بنویسید