دیوان حافظ – گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد

گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد

گداخت جان که شود کارِ دل تمام و نشد
بسوختیم در این آرزویِ خام و نشد

به لابه گفت شبی میرِ مجلسِ تو شوم
شدم به رغبتِ خویشش کمین غلام و نشد

پیام داد که خواهم نشست با رندان
بشد به رندی و دُردی کشیم نام و نشد

رواست در بَر اگر می‌تَپَد کبوترِ دل
که دید در رهِ خود تاب و پیچِ دام و نشد

بدان هوس که به مستی ببوسم آن لبِ لعل
چه خون که در دلم افتاد همچو جام و نشد

به کویِ عشق مَنِه بی دلیلِ راه، قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد

فغان که در طلبِ گنج نامهٔ مقصود
شدم خرابِ جهانی ز غم تمام و نشد

دریغ و درد که در جست و جوی گنجِ حضور
بسی شدم به گدایی بَرِ کِرام و نشد

هزار حیله برانگیخت حافظ از سرِ فکر
در آن هوس که شود آن نگار رام و نشد




  شاهنامه فردوسی - رسيدن سام و دستان به كابل
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

در بحر مایی و منی افتاده‌ام بیار
می تا خلاص بخشدم از مایی و منی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کروفر

(کَ رُّ فَ) [ ع. ] (اِ.) شوکت، حشمت، جلال.

کرومانیون

(کُ رُ یُ) [ فر. ] (اِ.) یکی از نژادهای باستانی انسان که افراد آن تا عصر حجر زندگی می‌کردند. آثار این نژاد در حوزه کرومانیون فرانسه به دست آمده.

کروموزم

(کُ رُ مُ زُ) [ انگ. ] (اِ.) هر یک از جسم‌های رشته مانند موجود در هسته بیشتر یاخته‌ها که حامل ویژگی‌های ارثی اند و تعدادشان در هر جانداری ثابت است.

کرونومتر

(کُ رُ نُ مِ) [ فر. ] (اِمر.) وسیله‌ای برای اندازه گیری فاصله‌های زمانی بسیار کوتاه (در حدود دقیقه، ثانیه یا کسری از آن‌ها)، زمان سنج.

کروه

(کُ) (اِ.)
۱- یک سوم فرسخ.
۲- آشیانه و لانه مرغان.
۳- دندان فرسوده و کرم خورده.

کروک

(کُ) [ روس. ] (اِ.) سقف درشکه و اتومبیل.

کروکر

(کَ کَ) (اِ.) نک گروگر.

کروکودیل

(کِ) [ فر. ] (اِ.) تمساح.

کروکی

(کُ) [ فر. ] (اِ.) نقشه‌ای که موقعیت محلی را نشان دهد.

کروی

(کُ رَ) [ ع. ] (ص.) منسوب به کره، هر چیز گرد و کره مانند.

کرپ

(کِ رِ) [ فر. ] (اِ.) اطلس، نوعی پارچه لطیف.

کرپا

(کَ) (اِ.) = گرپا. کرپه: شبدر.

کرپان

(کَ) (ص.)
۱- در اصطلاح زرتشتیان، کسی که گوش دارد ولی کلام حق را نمی‌شنود.
۲- کسانی که پیام زردشت را نمی‌شنیدند و نمی‌پذیرفتند.

کرچ

(کُ یا کَ رَ) (اِ.) قاچ، یک قاچ از خربزه یا هندوانه.

کرچ

(کُ) (ص.) حالت مرغی که آماده خوابیدن روی تخم است.

کرچه

(کُ چِ) (اِ.) کومه، کلبه.

کرچک

(کَ چَ) (اِ.) گیاهی است از تیره فرفیون‌ها که یک ساله‌است و دارای برخی گونه‌های پایا می‌باشد. برگ‌های این گیاه دارای پهنک بزرگ و منفرد و پنجه‌ای شکل و گل‌هایش خوشه‌ای و به طور متقابل با برگ‌های انتهایی ساقه قرار ...

کرک

(کُ) (ص.) ماکیانی که از بیضه کردن باز آمده و مست شده باشد.

کرک

(کُ) (اِ.) پشم نرم.

کرک

(کَ رَ) (اِ.) بدبدک، بلدرچین، سلوی.


دیدگاهتان را بنویسید