دیوان حافظ – چه مستی است ندانم که رو به ما آورد

چه مستی است ندانم که رو به ما آورد

چه مستی است؟ ندانم که رو به ما آورد
که بود ساقی و این باده از کجا آورد؟

تو نیز باده به چنگ آر و راهِ صحرا گیر
که مرغ نغمه‌سُرا سازِ خوش‌نوا آورد

دلا چو غنچه شکایت ز کارِ بسته مَکُن
که بادِ صبح نسیمِ گره‌گشا آورد

رسیدنِ گل و نسرین به خیر و خوبی باد
بنفشه شاد و کَش آمد، سَمَن صفا آورد

صبا به خوش‌خبریِ هُدهُدِ سلیمان است
که مژدهٔ طرب از گلشنِ سبا آورد

علاج ضعف دل ما کرشمهٔ ساقیست
برآر سر که طبیب آمد و دوا آورد

مریدِ پیرِ مُغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردیّ و او به جا آورد

به تنگ‌چشمیِ آن تُرکِ لشکری نازم
که حمله بر منِ درویشِ یک قبا آورد

فلک غلامی حافظ کنون به طوع کُنَد
که اِلتِجا به درِ دولتِ شما آورد





  شاهنامه فردوسی - درمان كردن ضحاك
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

آیینه‌های روشن، گوش و زبان نخواهند
از راه چشم باشد، گفت و شنود ما را
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

تصویر

(تَ) [ ع. ]
۱- (مص م.) صورت کسی یا چیزی را کشیدن.
۲- (اِمص.) تصویرگری، صورت سازی. ج. تصاویر.
۳- صورتی که بر کاغذ، دیوار و غیره کشند.
۴- شرح دادن، شرح و بیان. ؛ ~سه بعدی تصویری که عمق و ...

تصویربرداری

(~. بَ) (حامص.) تهیه تصاویر به وسیله فیلمبرداری، عکاسی یا نقاشی.

تصویرگری

(~. گَ) (حامص.)
۱- تهیه تصاویر از عکس، نقاشی و همانند آن.
۲- تصویرسازی.

تضاحک

(تَ حُ) [ ع. ] (مص ل.) با هم خندیدن.

تضاد

(تَ دّ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) ضد یکدیگر بودن.
۲- (اِمص.) ناسازگاری.

تضارب

(تَ رُ) [ ع. ] (مص م.) یکدیگر را زدن، زد و خورد کردن.

تضاریس

(تَ) [ ع. ] (اِ.) جِ تضریس. چیزهای دندانه دار.

تضاعف

(تَ عُ) [ ع. ] (مص ل.) دو چندان شدن.

تضافن

(تَ فُ) [ ع. ] (مص ل.) به هم یاری رساندن.

تضامن

(تَ مُ) [ ع. ] (مص ل.) ضامن یکدیگر شدن.

تضجر

(تَ ضَ جُّ) [ ع. ] (مص ل.) اظهار آزردگی کردن از اندوه.

تضحیه

(تَ یِ) [ ع. تضحیه ] (مص م.)
۱- قربانی کردن گوسفند، شتر و مانند آن.
۲- غذا دادن به کسی هنگام چاشت.

تضرر

(تَ ضَ رُّ) [ ع. ] (مص ل.) زیان دیدن.

تضرع

(تَ ضَ رُّ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- زاری کردن.
۲- التماس کردن.

تضرم

(تَ ضَ رُّ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- شعله ور شدن آتش.
۲- برافروخته شدن از خشم.

تضریب

(تَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- سخن چینی کردن.
۲- فتنه انگیختن.

تضریس

(تَ) [ ع. ] (مص م.) دندانه دار کردن.

تضعیف

(تَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- دو برابر کردن.
۲- ضعیف کردن.

تضلیل

(تَ) [ ع. ] (مص م.) گمراه کردن.

تضمن

(تَ ضَ مُّ) [ ع. ] (مص ل.) در برداشتن، شامل بودن.


دیدگاهتان را بنویسید