دیوان حافظ – پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود

پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود

پیش از اینَت بیش از این اندیشهٔ عُشّاق بود
مِهرورزیِ تو با ما شُهرهٔ آفاق بود

یاد باد آن صحبتِ شب‌ها که با نوشین لبان
بحثِ سِرِّ عشق و ذکرِ حلقهٔ عُشّاق بود

پیش از این کاین سقفِ سبز و طاقِ مینا بَرکِشند
مَنظَرِ چشمِ مرا ابرویِ جانان طاق بود

از دَمِ صبحِ ازل تا آخرِ شامِ ابد
دوستی و مِهر بر یک عهد و یک میثاق بود

سایهٔ معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود

حُسنِ مَه رویانِ مجلس گرچه دل می‌بُرد و دین
بحثِ ما در لطفِ طبع و خوبیِ اخلاق بود

بر درِ شاهم گدایی نکته‌ای در کار کرد
گفت بر هر خوان که بِنْشَستَم خدا رزّاق بود

رشتهٔ تسبیح اگر بُگْسَست معذورم بدار
دستم اندر دامنِ ساقیِ سیمین ساق بود

در شبِ قدر ار صَبوحی کرده‌ام، عیبم مکن
سرخوش آمد یار و جامی بر کنارِ طاق بود

شعرِ حافظ در زمانِ آدم اندر باغِ خُلد
دفترِ نسرین و گُل را زینتِ اوراق بود



  دیوان حافظ - اگر چه عرض هنر پیش یار بی‌ادبیست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

شکر آن را که تو در عشرتی ای مرغ چمن
به اسیران قفس مژده گلزار بیار
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

آورک

(وَ رَ) (اِ.) اورک. تاب، تاب خوردن.

آوری

(وَ)
۱- (ص نسب.) باورمند، معتقد.
۲- یقین، درست.
۳- (اِ.) ایمان، باور.

آوریدن

(وَ دَ) (مص م.) نک آوردن.

آوریل

[ فر. ] (اِ.) چهارمین ماه از سال میلادی.

آوشن

(شَ) (اِ.) آویشن.

آون

(وَ) (اِ.) آونگ.

آوند

(وَ) [ په. ] (اِ.)
۱- ظرف.
۲- کوزه آب یا شراب.
۳- لوله‌هایی که شیره خام را از ریشه به برگ‌ها می‌رساند.

آوند

(~.) (اِ.) دلیل، برهان.

آونگ

(وَ) (اِ.)
۱- ریسمانی که خوشه‌های انگور و دیگر میوه‌ها را به آن می‌بندند و از سقف می‌آویزند تا فاسد نشود.
۲- هر چیز آویخته، معلق.
۳- جسم سنگینی که گرد محور ثابتی حرکت کند، مانند پاندول ساعت.

آونگان

(وَ) (ص فا.) آویخته، معلق، آونگ.

آونگون

(وَ) (ص فا.) معلق، آویخته.

آوه

(وَ) (اِ.)۱ - کوره‌ای که در آن خشت و آهک و مانند آن می‌پختند.۲ - نقشی به شکل زنجیر که بر حاشیه چیزی بکشند یا بدوزند.

آوه

(~.) (شب جم.) «کلمه افسوس» دریغ، افسوس.

آویختن

(تَ) [ په. ]
۱- (مص م.) آویزان کردن.
۲- فرو گذاشتن، پایین انداختن.
۳- حمایل کردن.
۴- دار زدن.
۵- (مص ل.) آویزان شدن.
۶- جنگیدن.
۷- چنگ زدن، تمسک جستن.

آویخته

(تِ) (ص مف.)
۱- آویزان شده، معلق.
۲- چنگ زده، تمسک جُسته.
۳- مورد سؤال قرار گرفته.

آویز

۱ - (ص فا.) در ترکیب با برخی کلمات معنی آویزنده می‌دهد: دست آویز، دل آویز.
۲- (اِ.) جنگ، نبرد.
۳- جواهری که بر حلقه گوشواره بیاویزند.
۴- بلور و مانند آن که برای زینت به چلچراغ بیآویزند.
۵- منگوله، شرابه.
۶- گیاهی زینتی با ...

آویزان

(ص فا.)
۱- معلق، آویخته.
۲- در حال جنگ و گریز.

آویزان شدن

(شُ دَ)(مص ل.)(عا.)
۱- مزاحم کسی شدن.
۲- سور زدن، ط فیلی بودن.

آویزش

(ز ِ) (اِمص.)
۱- آویختن.
۲- تعلق، پیوستگی.
۳- جنگ، نبرد.

آویزه

(زِ) (اِمر.)
۱- گوشواره.
۲- آپاندیس.


دیدگاهتان را بنویسید