دیوان حافظ – پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد

پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد

پیرانه سَرَم عشقِ جوانی به سر افتاد
وان راز که در دل بِنَهفتم به درافتاد

از راهِ نظر مرغِ دلم گشت هواگیر
ای دیده نگه کن که به دامِ که درافتاد

دردا که از آن آهوی مُشکینِ سیه چشم
چون نافه بسی خونِ دلم در جگر افتاد

از رهگذرِ خاکِ سرِ کویِ شما بود
هر نافه که در دستِ نسیمِ سحر افتاد

مژگانِ تو تا تیغِ جهانگیر برآورد
بس کشتهٔ دل زنده که بر یکدِگر افتاد

بس تجربه کردیم در این دیرِ مکافات
با دُردکشان هر که درافتاد برافتاد

گر جان بدهد سنگِ سیه، لعل نگردد
با طینتِ اصلی چه کُند، بدگهر افتاد

حافظ که سرِ زلفِ بتان دست کشش بود
بس طُرفه حریفیست کَش اکنون به سر افتاد







  دیوان حافظ - درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

گرچه در پیمان تست این دم چنان غافل مباش
کین جهان مختصرآباد ویران بگذرد
«انوری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

نیابتاً

(بَ تَ نْ) [ ع. نیابهً ] (ق.) به نیابت، به جانشینی.

نیابه

(بِ یا بَ) [ ع. نیابه ] (اِ.) نوبت، بار.

نیات

(نِ یّ) [ ع. ] (اِ.) جِ نیت.

نیاح

[ ع. ]
۱- (مص ل.) گریه و زاری کردن، شیون کردن بر مرگ کسی.
۲- (اِمص.) گریه و زاری، شیون.

نیاز

[ په. ] (اِ.)
۱- حاجت، احتیاج.
۲- نذری که برای گرفتن مراد و حاجت به کسی یا جایی بدهند.

نیاز داشتن

(تَ) (مص ل.) محتاج بودن.

نیاز کردن

(کَ دَ) (مص ل.) درخواست کردن، التماس نمودن.

نیازمند

(مَ) (ص.) محتاج، حاجتمند.

نیازی

(ص نسب.)
۱- حاجتمند.
۲- عاشق.

نیام

[ په. ] (اِ.) غلاف، غلاف شمشیر و خنجر و غیره.

نیاک

[ په. ] (اِ.) نیا، جد.

نیاکان

[ په. ] (اِ.) جِ نیاک.

نیایش

(یِ) [ په. ] (اِمص.) دعا، ستایش.

نیت

(نِ یَّ) [ ع. نیه ] (اِ.) مراد، مقصود، هدف.

نیت کردن

(یَّ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل.) قصد کردن، آهنگ کردن..

نیترات

[ فر. ] (اِ.) نام کلی همه املاح اسیدنیتریک ترکیبی که از اسیدنیتریک با یک فلز یا یک باز نتیجه می‌شود.

نیتروژن

(رُ ژِ) [ فر. ] (اِ.) ازت.

نیدلان

(دِ یا دُ) [ ع. ] (اِ.) کابوس، عبدالجنه.

نیر

(نَ یِّ) [ ع. ] (ص.)
۱- نور دهنده.
۲- روشن، منور.

نیران

(نَ) [ ع. ] (اِ.) آتش‌ها، دوزخ‌ها. جِ نار.


دیدگاهتان را بنویسید