دیوان حافظ – واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند

چون به خلوت می‌روند آن کارِ دیگر می‌کنند

مشکلی دارم، زِ دانشمندِ مجلس بازپرس

توبه‌فرمایان، چرا خود توبه کم‌تر می‌کنند؟

گوییا باور نمی‌دارند روزِ داوری

کاین همه قَلب و دَغَل در کارِ داور می‌کنند

یا رب این نُودولَتان را با خَرِ خودْشان نشان

کاین همه ناز از غلامِ تُرک و اَسْتَر می‌کنند

ای گدای خانِقَه، بَرْجَه که در دِیرِ مُغان

می‌دهند آبی که دل‌ها را توانگر می‌کنند

حُسنِ بی‌پایان او، چندان که عاشق می‌کُشد

زمرهٔ دیگر به عشق از غیب سَر بَر می‌کنند

بر درِ می‌خانهٔ عشق ای مَلَک، تسبیح گوی

کاَندر آن جا، طینَتِ آدم مُخَمَّر می‌کنند

صبح‌دم از عرش می‌آمد خروشی، عقل گفت

قُدسیان گویی که شعرِ حافظ از بَر می‌کنند


  دیوان حافظ - خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

کوه پا بر جا گمان می‌کردمش دردا که بود
از حبابی سست بنیان‌تر اساس دوستی
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

اغاثه

(اِ ثِ) [ ع. اغاثه ]
۱- (مص م.) به فریاد کسی رسیدن.
۲- (اِمص.) فریادرسی.

اغاره

(اِ رِ یا رَ) [ ع. اغاره ] (مص م.) تاراج کردن، غارت کردن.

اغارید

(اَ رِ) [ ع. ] (اِ.) جِ اُغروده ؛ آواز پرندگان.

اغانی

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ اُغنیُِه.
۱- سرودها، آوازها.
۲- سازهای غیربادی.

اغبر

(اَ بَ) [ ع. ] (ص.)
۱- گردآلود.
۲- خاکی رنگ، خاکی.

اغبرار

(اِ بِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- خاک آلود شدن، گردآلود شدن.
۲- تیره رنگ شدن، خاک رنگ گشتن.

اغتباط

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- غبطه داشتن.
۲- به آرزو آمدن.
۳- شادمان و خوشحال شدن.

اغتذاء

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) غذا گرفتن.

اغتراب

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- از دیار خویش دور شدن.
۲- با بیگانگان ازدواج کردن.

اغترار

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) فریفته شدن، فریب خوردن، مغرور شدن.
۲- (اِمص.) فریفتگی.

اغتراف

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) با کف دست آب خوردن.

اغتسال

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) سر و تن شستن، شستن.

اغتشاش

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) آشفته شدن.
۲- (اِمص.) آشفتگی.

اغتصاب

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) غصب کردن.

اغتفار

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) آمرزیدن.
۲- (اِمص.) آمرزش.

اغتماس

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)فرو رفتن در آب.

اغتمام

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) غمگین شدن.

اغتنام

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) غنیمت شمردن.

اغتیاب

( اِ ) [ ع. ] (مص ل.) پشت سر کسی بد گفتن، غیبت کردن.

اغتیال

( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص م.) به ناگاه کسی را کشتن.
۲- فریب دادن.
۳- فربه شدن.


دیدگاهتان را بنویسید