دیوان حافظ –  نقدها را بود آیا که عیاری گیرند

نقدها را بود آیا که عیاری گیرند

نقدها را بُوَد آیا که عَیاری گیرند؟
تا همه صومعه‌داران پیِ کاری گیرند

مصلحت‌دیدِ من آن است که یاران همه کار
بِگُذارَند و خَمِ طُرِّهٔ یاری گیرند

خوش گرفتند حریفان سرِ زلفِ ساقی
گر فَلَکْشان بِگُذارَد که قراری گیرند

قوَّتِ بازویِ پرهیز به خوبان مفروش
که در این خیل حِصاری به سواری گیرند

یا‌رَب این بَچِّهٔ تُرکان چه دلیرند به خون
که به تیرِ مُژه، هر لحظه شکاری گیرند

رقص بر شعرِ تر و نالهٔ نِی خوش باشد
خاصه رقصی که در آن دستِ نگاری گیرند

حافظ اَبنایِ زمان را غمِ مسکینان نیست
زین میان گر بتوان به که کناری گیرند


  دیوان حافظ - گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

بر من فتاد سایه خورشید سلطنت
و اکنون فراغت است ز خورشید خاورم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

استیقاظ

( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) بیدار بودن. هوشیار شدن.
۲- (اِمص.) بیداری، هوشیاری.

استیقان

( اِ ) [ ع. ] (مص ل.) به یقین دانستن، بی گمان شدن.

استیل

( اِ ) [ فر. ] (اِ.)
۱- شکل، فرم، اندازه.
۲- نوعی مبل به سبک قدیم فرانسه.
۳- شیوه‌ای (معمولاً منحصر به فرد) در انجام مهارت‌های ورزشی.

استیل

(~.) [ انگ. ] (اِ.) فولاد ضدزنگ.

استیلا

( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) دست یافتن.
۲- (اِمص.) چیرگی، غلبه.

استیلن

(اِ تِ لِ) [ فر. ] (اِ.) گازی است هیدروکربن دار و بد بو، قابل احتراق و با شعله سفید درخشان (وزن اتمی آن ۲۶).

استیم

( اِ ) (اِ.) چرک و عفونت زخم.

استیمان

(اِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- امان خواستن.
۲- در امان کسی درآمدن.

استیناس

( اِ ) [ ع. ] (مص ل.) انس گرفتن، خو گرفتن.

استیناف

( اِ ) [ ع. ] (مص م.)
۱- از سر گرفتن.
۲- مراجعه به دادگاه برای رسیدگی دوباره به پرونده.

استیهیدن

(اِ دَ) (مص ل.) سِتهیدَن، ستیزه کردن، لجاج کردن.

استیکال

( اِ ) [ ع. ] (مص ل.) به کسی اعتماد و تکیه کردن.

اسجاع

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ سَجِع.
۱- آواز خوش پرندگان.
۲- سخن موزون.

اسحار

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ سَحَر؛ پاس آخر شب، بامداد.

اسحار

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ سِحر؛ افسون‌ها، سحرها.

اسخان

(اِ) [ ع. ] (مص م.) گرم کردن.

اسخیاء

( اَ ) [ ع. ] (ص. اِ.) جِ سخی ؛ جوانمردان، سخاوتمندان.

اسد

(اَ سَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- شیر درنده.
۲- نام یکی از صورت‌های فلکی که تقریباً در سمت الرأس قرار دارد و به صورت شیری تصویر شده‌است، ستاره پر نور این صورت فلکی، قلب الاسد نام دارد که حدود ۷۱ سال ...

اسداس

(اَ) [ ع. ] جِ سَدَس. ؛~ در اخماس زدن الف - شش در پنج زدن. ب - قمار کردن. ج - حیله کردن.

اسدال

(اِ) [ ع. ] (مص م.) فروهشتن، فروگذاشتن، آویختن (پرده).


دیدگاهتان را بنویسید