دیوان حافظ – نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد

نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد

نسیمِ بادِ صبا دوشم آگهی آورد
که روزِ محنت و غم رو به کوتهی آورد

به مُطربانِ صَبوحی دهیم جامهٔ چاک
بدین نوید که بادِ سحرگهی آورد

بیا بیا که تو حورِ بهشت را رضوان
در این جهان ز برایِ دلِ رهی آورد

همی‌رویم به شیراز با عنایتِ بخت
زهی رفیق که بختم به همرهی آورد

به جبرِ خاطرِ ما کوش کـ‌این کلاهِ نمد
بسا شکست که با افسرِ شهی آورد

چه ناله‌ها که رسید از دلم به خرمنِ ماه
چو یادِ عارضِ آن ماهِ خرگهی آورد

رساند رایتِ منصور بر فلک حافظ
که اِلتِجا به جنابِ شهنشهی آورد






  شاهنامه فردوسی - گرفتن رستم رخش را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

عاشق مفلس اگر قلب دلش کرد نثار
مکنش عیب که بر نقد روان قادر نیست
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

یافه

(فِ) (ص.) یاوه، بی معنی، بیهوده.

یافه درای

(~. دَ)(ص فا.) بیهوده گو، ژاژخای.

یافوخ

[ ع. ] (اِ.) محل التقای استخوان مقدم سر به استخوان مؤخر سر، جان دانه.

یاقوت

[ ع. ] (اِ.) از سنگ‌های معدنی گران بها به رنگ‌های سرخ، زرد، کبود.

یاقوتی

۱ - (اِ.) نوعی از انگور که دانه‌های آن ریز و سرخ رنگ است.
۲- (ص نسب.) به رنگ یاقوت.

یال

(اِ.)
۱- گردن.
۲- بن گردن.
۳- موی گردن اسب.
۴- زور، قدرت.

یال برآوردن

(بَ وَ دَ)(مص ل.)گردن کشیدن، سرافرازی نمودن.

یال و کوپال

(لُ) (اِمر.) توش و توان، نیرو، زورمندی.

یالانچی

[ تر. ] (اِ.)۱ - بی بند و بار.
۲- ریسمان - باز.

یالقوز

(اِ.) = یالغوز.
۱- شخص مجرد، بی زن و فرزند.
۲- بی قید و بند، کسی که مشکل و دردسر ندارد

یاللعجب

(لَ لْ عَ جَ) [ ع. ] (شب جم.) شگفتا! عجبا!

یالمند

(مَ) (ص.) مخفّفِ عیالمند، شخصی که زن و فرزند دارد.

یالیت

(لَ تْ یا تَ) [ ع. ] (اِ.) ای کاش.

یام

(اِ.)۱ - اسب قاصد، پیک.
۲- جایی که اسب پیک را با اسب تازه نفس عوض می‌کردند.

یام

(حر رب.) نک. یا.

یامان

[ تر. ] (اِ.) (عا.) نوعی باد است که اگر بیاید یا کسی بدان مبتلا گردد مایه مرگ او می‌شود.

یامخانه

(ن) [ تر - فا. ] (اِ.) پست خانه، چاپارخانه.

یامفت

(مُ) (اِمر.) (عا.) مفت، رایگان.

یان

(اِ.)
۱- سخنان بی معنی که بی اراده گفته شود.
۲- هذیان.

یانع

(ن) [ ع. ] (اِفا. ص.) رسیده.


دیدگاهتان را بنویسید