دیوان حافظ – میر من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت

میر من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت

میرِ من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت
خوش خِرامان شو که پیشِ قدِ رعنا میرمت

گفته بودی کی بمیری پیشِ من، تعجیل چیست؟
خوش تقاضا می‌کنی پیشِ تقاضا میرمت

عاشق و مخمور و مهجورم بتِ ساقی کجاست؟
گو که بِخرامَد که پیشِ سرو بالا میرمت

آن که عمری شد که تا بیمارم از سودایِ او
گو نگاهی کن که پیشِ چشمِ شهلا میرمت

گفته‌ای لعلِ لبم هم درد بخشد هم دوا
گاه پیش درد و گَه پیش مداوا میرمت

خوش خِرامان می‌روی چشمِ بد از رویِ تو دور
دارم اندر سر خیالِ آن که در پا میرمت

گرچه جایِ حافظ اندر خلوتِ وصلِ تو نیست
ای همه جایِ تو خوَش، پیشِ همه جا میرمت








  دیوان حافظ - رواق منظر چشم من آشیانه توست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

گرچه مهجورم تن اندر درد هجران کی دهم
روزی آخر یاد ما بر یاد جانان بگذرد
«انوری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کشتی

(کِ) (اِ.)
۱- سفینه، قایق بزرگ.
۲- نوعی پیاله شراب. ؛ ~ کسی غرق شدن بسیار افسرده و غمگین شدن.

کشتی بان

(کِ) (ص مر. اِمر.) ناخدا، ملاح.

کشتی گرفتن

(کُ. گِ رِ تَ) (مص ل.) گلاویز شدن دو تن با هم تا یکی دیگری را زمین زند.

کشتی گیر

(کُ) (ص فا.) کسی که کشتی می‌گیرد، پهلوان.

کشتیار شدن

(کُ. شُ دَ) (مص ل.) (عا.) بسیار اصرار کردن، پافشاری کردن.

کشتیل

(کَ) (اِ.) حوضی چوبین است در اندرون کشتی از طرف سینه که در مواقع طوفان آب دریا - که به کشتی آید - در آن جمع شود (سواحل خلیج فارس).

کشح

(کَ شَ) [ ع. ] (اِ.) تهیگاه ؛ ج. کشوح.

کشخ

(کَ شَ) (اِ.) ریسمانی که خوشه‌های انگور را بر روی آن بیاویزند تا باد بخورد و خشک شود.

کشخان

(کَ) [ ع. ] (ص.) بی غیرت، دیوث.

کشخور

(کِ وَ) (اِ.) کشور؛ یک بخش از هفت بخش زمین، اقلیم.

کشش

(کُ ش) (اِمص.) کشتن، قتل.

کشش

(کِ ش) (حامص.)
۱- جاذبه.
۲- ناز و کرشمه.

کشش کردن

(~. کَ دَ) (مص م.) پیکار کردن، نبرد کردن.

کشف

(کَ) [ ع. ]
۱- (مص م.) آشکار ساختن، پیدا کردن.
۲- (اِمص.) پیدایی.

کشف

(کَ شَ) (اِ.)
۱- لاک پشت، سنگ پشت.
۲- بُرج خرچنگ، سرطان.
۳- کوزه آبخوری سرپهن.

کشف الا´ یات

(کَ فُ لْ) [ ع. ] (اِمر.) جدول و فهرست الفبایی یا موضوعی کلمات قرآن کریم برای یافتن آیه یا سوره مورد نظر.

کشف الابیات

(کَ فُ لْ اَ) [ ع. ] (اِمر.) جدول و فهرست الفبایی ابیات، برای یافتن آن بیت مورد نظر.

کشف اللغات

(کَ فُ لْ لُ) [ ع. ] (اِمر.) جدول و فهرست الفبایی لغات، برای یافتن لغت مورد نظر.

کشفت

(کَ شَ)
۱- (ص.) پراکنده، پریشان.
۲- (فع.) سوم شخص مفرد ماضی از «کشفتن».

کشفتن

(کُ شُ یا کَ شَ تَ) (مص م.)
۱- گشودن، شکافتن.
۲- پژمرده کردن.


دیدگاهتان را بنویسید