دیوان حافظ – میر من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت

میر من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت

میرِ من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت
خوش خِرامان شو که پیشِ قدِ رعنا میرمت

گفته بودی کی بمیری پیشِ من، تعجیل چیست؟
خوش تقاضا می‌کنی پیشِ تقاضا میرمت

عاشق و مخمور و مهجورم بتِ ساقی کجاست؟
گو که بِخرامَد که پیشِ سرو بالا میرمت

آن که عمری شد که تا بیمارم از سودایِ او
گو نگاهی کن که پیشِ چشمِ شهلا میرمت

گفته‌ای لعلِ لبم هم درد بخشد هم دوا
گاه پیش درد و گَه پیش مداوا میرمت

خوش خِرامان می‌روی چشمِ بد از رویِ تو دور
دارم اندر سر خیالِ آن که در پا میرمت

گرچه جایِ حافظ اندر خلوتِ وصلِ تو نیست
ای همه جایِ تو خوَش، پیشِ همه جا میرمت








  دیوان حافظ - در دیر مغان آمد، یارم قدحی در دست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

گر بسامان سر کویش رسی ای باد صبح
عرضه داری شرح حال بی سر و سامان ما
«سلمان ساوجی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

چلمله

(چَ مَ لِ) (اِ. ص.) مفت، رایگان.

چلمن

(چُ مَ) (عا.) (ص مر.) گول، پخمه، بی دست و پا.

چلنچو

(چَ لَ) (ص.)
۱- کسی که لباس‌های خود را چرکین و ملوث سازد.
۲- کسی که عقلش ناقص باشد.
۳- بی نزاکت.

چلنگر

(چِ لِ گَ) (اِص.) قفل ساز.

چله

(چِ لِّ) (اِ.) نخ تابیده.

چله

(~.) (اِ.)
۱- چهل روز بعد از زایمان.
۲- چهل روزی که درویشان در گوشه‌ای نشینند و به عبادت و ریاضت پردازند.
۳- چهلمین روز درگذشت کسی.
۴- اربعین (اعم از چهل روز یا چهل سال).
۵- مدتی معین از فصل زمستان و ...

چله

(~.) [ تر. ] (اِ.) زه کمان، وتر.

چله نشستن

(~. نِ شَ تَ) (مص ل.) مدت چهل روز به عبادت و ریاضت پرداختن.

چلو

(چُ یا چِ لُ) [ هند. ] (اِ.) برنج پخته و آبکش شده که با خورش خورند.

چلوار

(چِ) (اِ.) پارچه پنبه‌ای سفید آهاردار که از آن برای پیراهن و زیرجامه و ملافه استفاده می‌شود.

چلوخورش

(چِ لُ. خُ رِ) (اِمر.) غذایی مرکب از هر نوع خورش همراه با برنج.

چلوزیده

(چُ لُ دِ) (ص مف.) یخ زده، خشکیده.

چلوک

(چَ) (اِ.) ریسمانی است که بر گردن اسبان بندند؛ عنان، افسار.

چلوکباب

(چِ لُ. کَ) (اِمر.) غذای معروف ایرانی مرکب از برنج ساده و کباب.

چلپ چلپ

(چِ لِ یا چَ لَ. چِ لِ یا چَ لَ) (اِصت.)
۱- آواز از راه رفتن در آب.
۲- صدایی که از شلوار و جامه خیس هنگام راه رفتن برخیزد.

چلپاسه

(چَ س) (اِ.) مارمولک ؛ کرپاس، کرپاشه، کرپاسو، و کرباسک نیز گویند

چلپک

(چَ پَ) (اِ.) نک چَربَک.

چلچراغ

(چِ چِ) (اِمر.) نوعی قندیل بزرگ که شمع‌ها یا چراغ‌های بسیار در آن جا شود.

چلچله

(چِ چِ لِ) (اِ.) پرستو.

چلچلی

(چِ چِ) (حامص.) (عا.) بی عاری، عیاشی، خوشگذرانی.


دیدگاهتان را بنویسید