دیوان حافظ – میر من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت

میر من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت

میرِ من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت
خوش خِرامان شو که پیشِ قدِ رعنا میرمت

گفته بودی کی بمیری پیشِ من، تعجیل چیست؟
خوش تقاضا می‌کنی پیشِ تقاضا میرمت

عاشق و مخمور و مهجورم بتِ ساقی کجاست؟
گو که بِخرامَد که پیشِ سرو بالا میرمت

آن که عمری شد که تا بیمارم از سودایِ او
گو نگاهی کن که پیشِ چشمِ شهلا میرمت

گفته‌ای لعلِ لبم هم درد بخشد هم دوا
گاه پیش درد و گَه پیش مداوا میرمت

خوش خِرامان می‌روی چشمِ بد از رویِ تو دور
دارم اندر سر خیالِ آن که در پا میرمت

گرچه جایِ حافظ اندر خلوتِ وصلِ تو نیست
ای همه جایِ تو خوَش، پیشِ همه جا میرمت








  دیوان حافظ - جز آستان توام در جهان پناهی نیست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما
بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

چای

(اِ.) مأخوذ از چینی، درختی است کوچک دارای برگ‌های سبز و دندانه دار. گل‌هایش سفید و معطر در جاهای معتدل و مرطوب می‌روید. برگ‌هایش را هر سال می‌چینند و در ماشین‌های مخصوص تخمیر و خشک می‌کنند و سپس آن را ...

چایخانه

(نِ) (اِمر.) محلی برای عرضه چای و نوشیدنی‌های معمولی دیگر و غالباً به همراه قلیان و غذا به مشتریان در مکان‌های عمومی.

چایش

(یِ) (اِمص.) نک چاییدن.

چایمان

(اِمص.) چایش، چاییدن.

چاییدن

(دَ) (مص ل.) سرما خوردن، ناخوش شدن.

چبین

(چُ) (اِ.) سبد چوبی، سبدی که از چوب بید بافند.

چت

(چَ تْ) [ انگ. ] (اِمص.) صحبت دوستانه، درد دل، ارتباط محاوره‌ای از طریق اینترنت.

چتر

(چَ) (اِ.) سایبان کوچک دسته دار که برای حفظ خود از آفتاب یا باد و باران و بالای سر نگه دارند. ؛زیر ~ خود گرفتن کنایه از: حمایت کردن.

چتر نجات

(~ نِ) (اِمر.) چتری که چتربازان به پشت خود می‌بندند و هنگام پریدن از هواپیما به خارج باز می‌شود و به وسیله آن فرود می‌آیند.

چترباز

(~.) (اِمر.)
۱- کسی که با چتر نجات از هواپیما به زمین فرود آید.
۲- سربازی که به وسیله چتر نجات در خاک دشمن یا میدان جنگ فرود آید.
۳- (عا.) طفیلی.

چتری

(~.) (ص نسب.)
۱- منسوب به چتر، مانند چتر.
۲- درخت یا بوته‌ای که شاخه -‌های آن مدور و مانند چتر باشد.
۳- زلف گسترده بر روی پیشانی به شکل نیم دایره.

چتول

(چَ وَ) [ روس. ] (اِ.) (عا.) = چتور: یک چهارم بطر مشروب (معادل ۱۲۵ میلی لیتر).

چتوک

(چُ) (اِ.) گنجشک.

چخ

(چِ) (اِصت.) کلمه‌ای است که برای نهیب زدن به سگ و راندن او گویند.

چخ

(چَ) (اِ.) غلاف کارد، شمشیر و مانند آن.

چخ

(~.) (اِمص.)
۱- کوشش، سعی.
۲- خصومت، جنگ.

چخ

(~.) (اِ.) چرک، ریم.

چخاچخ

(چَ چَ) (اِصت.) نک چکاچک.

چخماق

(چَ) [ تر. ] (اِ.)
۱- سنگ آتشزنه.
۲- آلتی در اسلحه که به سوزن چاشنی ضربه می‌زند و موجب انفجار می‌شود.

چخماقی

(~.) [ تر - فا. ] (ص نسب.) = چخماخی:
۱- منسوب به چخماق، از سنگ چخماق.
۲- آن که سنگ چخماق دارد یا سنگ چخماق می‌زند. ؛سبیل ~سبیل تاب داده که از دو سوی به ...


دیدگاهتان را بنویسید