دیوان حافظ – من و انکار شراب این چه حکایت باشد

من و انکار شراب این چه حکایت باشد

من و انکارِ شراب! این چه حکایت باشد؟
غالباً این قَدَرَم عقل و کِفایت باشد

تا به غایت رهِ میخانه نمی‌دانستم
ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد

زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز
تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد

زاهد ار راه به رندی نَبَرَد معذور است
عشق کاری‌ست که موقوف هدایت باشد

من که شب‌ها رهِ تقوا زده‌ام با دف و چنگ
این زمان سر به ره آرَم چه حکایت باشد؟

بندهٔ پیرِ مغانم که ز جهلم بِرَهانْد
پیرِ ما هر چه کُنَد عینِ عنایت باشد

دوش از این غصه نَخُفتَم که رفیقی می‌گفت
«حافظ ار مست بُوَد جایِ شکایت باشد»





  شاهنامه فردوسی - رشك بردن سلم بر ايرج
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

خون ما خوردند این کافردلان
ای مسلمانان چه درمان الغیاث
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

چرخ انداز

(چَ. اَ) (ص فا.) تیرانداز، کمانگیر.

چرخ ریسک

(چَ. سَ) (اِمر.) پرنده‌ای است کوچک مانند گنجشک که به رنگ‌های آبی، خاکستری، زرد و سیاه وجود دارد.

چرخ زدن

(~. زَ دَ)
۱- چرخیدن، گشتن.
۲- آوارگی، سرگشتگی.

چرخ فلک

(~ ~.) [ فا - ع. ] (اِمر.) نوعی اسباب تفریحی کودکان که عبارت از دستگاه گردنده‌ای است که بر آن صندلی‌هایی ساخته شده که در آن می‌نشینند و در هوا دور محوری می‌چرخند.

چرخ فلک

(چَ خِ فَ لَ) [ فا - ع. ] (اِمر.) آسمان، سپهر، چرخ گردنده.

چرخ کردن

(~. کَ دَ) (مص م.)
۱- به وسیله دستگاه مخصوص عصاره چیزی را گرفتن.
۲- با دستگاه مخصوصی چاقو و مانند آن را تیز کردن.
۳- به وسیله دستگاهی گوشت را ریزریز کردن.
۴- در پزشکی با دستگاه خاصی دندان را تراشیدن.

چرخاب

(چَ) (اِمر.) چرخی که به قوه آب حرکت کند.

چرخاندن

(چَ دَ) (مص م.) نک چرخانیدن.

چرخانیدن

(چَ دَ) (مص م.) حرکت دادن چرخ به دور محورش.

چرخشت

(چَ خُ) (اِ.)
۱- چرخی که با آن آب انگور گیرند.
۲- حوضی که در آن انگور بریزند و لگد کنند تا آبش گرفته شود.

چرخه

(چَ خِ) (اِ.)
۱- زنجیره ؛ مجموع فرایندهای مرتبط با هم.
۲- فاصله زمانی ای که در طی آن یک حادثه یا پدیده منظم رخ می‌دهد، سیکل.

چرخی

(چَ) (اِمر.) جامه نازک ابریشمی.

چرخیدن

(چَ دَ) (مص ل.) دور خود یا چیزی گردیدن.

چرد

(چَ) (اِ.) = چرده. چرته: رنگ، لون (مخصوصاً در چارپایان).

چرد

(~.) (اِ.) جایی که چارچوب در خانه را بر آن کار گذارند؛ آستانه.

چرده

(چَ دِ) (اِ.)
۱- رنگ.
۲- رنگ پوست.

چرز

(چَ) (اِ.) چکاوک، قبره.

چرس

(چَ رَ) (اِ.)
۱- بند، زندان.
۲- شکنجه، آزار.

چرس

(چَ) (اِ.) ماده مخدری است که از مالش دادن سرشاخه‌های گیاه شاهدانه با دست یا روی پارچه بدست می‌آید و آن را با توتون یا تنباکو می‌کشند.

چرس

(~.) (اِ.) چرخشت.


دیدگاهتان را بنویسید