دیوان حافظ – منم که گوشه میخانه خانقاه من است

منم که گوشه میخانه خانقاه من است

منم که گوشهٔ میخانه خانقاهِ من است
دعایِ پیرِ مغان وردِ صبحگاهِ من است

گَرَم ترانهٔ چنگ صَبوح نیست چه باک
نوایِ من به سحر آهِ عذرخواهِ من است

ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدایِ خاکِ درِ دوست، پادشاه من است

غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست
جز این خیال ندارم خدا گواهِ من است

مگر به تیغ اجل خیمه بَرکَنَم ور نی
رمیدن از درِ دولت نه رسم و راهِ من است

از آن زمان که بر این آستان نهادم روی
فرازِ مسندِ خورشید، تکیه‌گاهِ من است

گناه اگر چه نبود اختیارِ ما حافظ
تو در طریقِ ادب باش، گو گناهِ من است


  شاهنامه فردوسی - خوان چهارم كشتن زنى جادو را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

گیرم پدر تو بود فاضل
از فضل پدر تو را چه حاصل
«سعدی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

آزمودن

(دَ) (مص م.)
۱- امتحان کردن، آزمایش کردن.
۲- تجربه کردن.
۳- سنجیدن.
۴- به کار بردن.
۵- ریاضت دادن.

آزموده

(دِ) (ص مف.)
۱- امتحان شده.
۲- تجربه شده.
۳- سنجیده.
۴- ورزیده.

آزمودگی

(دَ یا دِ) (حامص.) آزموده بودن، باتجربه بودن.

آزمون

(اِ.)
۱- آزمایش، امتحان.
۲- تجربه.
۳- مجموعه‌ای از پرسش‌ها و مسائل یا پاسخ -‌های عملی برای سنجش دانش و هوش یا استعداد افراد.

آزناک

(ص.) آزند، حریص.

آزور

(وَ) [ په. ] (ص مر.) حریص، طماع.

آزوغ

[ په. ] (اِ.) نک آزغ.

آزوقه

(قِ) [ تر. ] (اِ.)
۱- غذای کم، غذایی که در سفر با خود دارند؛ توشه.
۲- خواربار که در خانه نگه دارند.

آزگار

(زَ یا زِ) (ق.) (عا.) کامل، تمام، دراز، طولانی.

آزیدن

(دَ) (مص م.) آژیدن، آجیدن.

آزیر

(اِ.) آزار، رنج و آسیب.

آس

[ فر. ] (اِ.)
۱- تک خال.
۲- یکی از ورق -‌های بازی که یک خال بر آن نقش شده.

آس

(اِ.) دو سنگ گرد و مسطح بر هم نهاده که به وسیله آن غلات را آرد کنند. سنگ زیرین ساکن و سنگ بالایی متحرک می‌باشد.

آس آب

(س ِ) (اِمر.) آسی که با آب گردد؛ آسیاب.

آس باد

(س ِ) (اِمر.) آسی که با نیروی باد کار می‌کند. بادآس.

آس شدن

(شُ) (مص ل.) خرد شدن، له شدن.

آس و پاس

(سُ) (ص.) (عا.) لات و لوت، مفلس، بینوا.

آس کردن

(کَ دَ) (مص م) خُرد کردن، آسیا کردن، ساییدن.

آسا

(اِ.) خمیازه، دهان دره.

آسا

(اِ.)
۱- زیب، زینت.
۲- وقار، تمکین.
۳- طرز، روش.
۴- پسوندی است که شباهت را می‌رساند مانند: رعدآسا.


دیدگاهتان را بنویسید