دیوان حافظ – منم که گوشه میخانه خانقاه من است

منم که گوشه میخانه خانقاه من است

منم که گوشهٔ میخانه خانقاهِ من است
دعایِ پیرِ مغان وردِ صبحگاهِ من است

گَرَم ترانهٔ چنگ صَبوح نیست چه باک
نوایِ من به سحر آهِ عذرخواهِ من است

ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدایِ خاکِ درِ دوست، پادشاه من است

غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست
جز این خیال ندارم خدا گواهِ من است

مگر به تیغ اجل خیمه بَرکَنَم ور نی
رمیدن از درِ دولت نه رسم و راهِ من است

از آن زمان که بر این آستان نهادم روی
فرازِ مسندِ خورشید، تکیه‌گاهِ من است

گناه اگر چه نبود اختیارِ ما حافظ
تو در طریقِ ادب باش، گو گناهِ من است


  دیوان حافظ - تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

از دوریت چو شام غریبان گرفته‌ایم
از در گشاده‌روی چو صبح وطن درآ
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

اس

(اُ سّ) [ ع. ] (اِ.) اساس، شالوده.

اس اس

(اِ. اِ)(اِ.) (آلما.) مخفف شوتز اشتانل، عنوان سازمان مخوف هیتلری. پس از پایان جنگ جهانی دوم دادگاه نورنبرگ این سازمان را سازمانی جنایت کار خواند.

اس. دبلیو

(اِ. دَ بِ) [ انگ. ]S.W (اِ.) موج کوتاه (رادیو).

اسائت

(اِ ئِ) [ ع. ] (مص م.)نک اسائه.

اسائه

(اِ ئِ) [ ع. اسائه ] (مص ل.)
۱- بدی کردن.
۲- بدی کردن به کسی. ؛~ ء ادب بی ادبی کردن، هتک حرمت کردن.

اساتید

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ استاد؛ استادان.

اسار

(اَ یا اِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) اسیر کردن.
۲- چیزی را به بند کشیدن.
۳- (اِمص.) اسیری، بردگی.
۴- (اِ.) بند، دوال.

اسارت

(اَ یا اِ رَ) [ ع. ]
۱- (مص م.) دربند کردن.
۲- (اِمص.) بردگی.

اساری

( اُ ) [ ع. ] (اِ.) جِ اسیر؛ اسیران.

اساریر

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ اَسرار. ججِ سِرُ به معنی خط‌های کف دست و پیشانی، چین و شکن روی پوست چهره و دست.

اساس

( اَ ) [ ع. ] (اِ.)
۱- پی، بنیاد، شالوده.
۲- یکی از مراتب دعوت اسماعیلیان.

اساس نامه

(اَ. مِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) قانونی که برای اداره یک انجمن یا مجلس یا سازمان اجتماعی و سیاسی تنظیم شده باشد.

اساساً

(اَ سَ نْ) [ ع. ] (ق.) از بن، از اصل.

اساسی

(اَ) [ ع - فا. ] (ص نسب.)بنیادین، اصولی.

اساطیر

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ اسطوره ؛ افسانه‌ها، افسانه‌های باستان درباره خدایان و پهلوانان.

اساطین

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ اسطوانه.
۱- ستون‌ها، ارکان.
۲- مجازاً بزرگان، برجستگان.

اسافل

(اَ فِ) [ ع. ] (ص. اِ.) جِ اَسفل ؛ فرو - دستان. (طبقه پست)، زیردستان.

اساقفه

(اَ قِ فِ) [ ع. ] (اِ.) جِ اسقف ؛ کشیشان مسیحی.

اسامی

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ اسم ؛ نام‌ها، اسم‌ها.

اسانس

( اِ ) [ فر. ] (اِ.) جوهر و عصاره گل هاو گیاهان، عطر مایه (فره).


دیدگاهتان را بنویسید