دیوان حافظ – مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد

مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد

مطربِ عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقشِ هر نغمه که زد راه به جایی دارد

عالَم از نالهٔ عُشّاق مبادا خالی
که خوش‌آهنگ و فرح‌بخش هوایی دارد

پیر دُردی‌کَش ما گرچه ندارد زر و زور
خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد

محترم دار دلم کاین مگسِ قندپَرست
تا هواخواهِ تو شد فَرِّ هُمایی دارد

از عدالت نَبُوَد دور گَرَش پُرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد

اشکِ خونین بنمودم به طبیبان گفتند
دردِ عشق است و جگرسوز دوایی دارد

ستم از غمزه میاموز که در مذهبِ عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد

نغز گفت آن بتِ ترسابچهٔ باده‌پرست
شادیِ رویِ کسی خور که صفایی دارد

خسروا حافظ درگاه‌نشین فاتحه خواند
وز زبان تو تمنای دعایی دارد








  شاهنامه فردوسی - بنياد نهادن جشن سده
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند
عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

گاه

[ په. ] (اِ.)۱ - آهنگ، آواز.۲ - (پس.)به صورت پسوند در نام‌های آهنگ‌های موسیقی به کار رود: سه گاه، چهارگاه.

گاه

۱ - (پس.) علامت اسم زمان که در آخر کلمه درمی آید مانند شامگاه صبح گاه، و علامت اسم مکان نیز می‌باشد مانند دانشگاه، آرامگاه.
۲- (اِ.) زمان، وقت.
۳- عصر، دوره.

گاه

[ په. ] (اِ.)
۱- تخت شاهی، سریر.
۲- مسند.
۳- جا، مکان.
۴- بوته زرگران.

گاه به گاه

(بِ) (ق مر.) وقت به وقت، بعضی اوقات.

گاه شمار

(شُ) (ص فا.) کسی که درباره تقویم و اوقات کار می‌کند.

گاه شماری

(شُ یا ش) (اِ.) روش اندازه گیری و تقسیم بندی زمان به بخش‌های مساوی، تقویم.

گاه نامه

(مِ) [ په. ] (اِمر.) تقویم.

گاه گاه

(ق.) به ندرت، کم و بیش.

گاه گدار

(گُ) (ق مر.) (عا.) بندرت، بعضی اوقات.

گاه گیر

(ص فا.)
۱- اسبی که گاه گاه رم می‌کند.
۲- غافل گیر.

گاهبد

(بَ) (ص مر.)
۱- صراف. ۲ -. خزانه دار.

گاهنبار

(هَ) [ په. ] (اِ.) نام شش جشن که ایرانیان به مناسبت آفریده شدن عالم در شش روز برپا می‌کردند.

گاهواره

(رِ) [ په. ] (اِ.) گهواره، وسیله‌ای که کودک را در آن می‌خواباندند.

گاهی

(ق.)
۱- زمانی، هنگامی.
۲- باری، نوبتی، دفعه‌ای.

گاو

(اِ.)
۱- از حیوانات اهلی علفخوار.
۲- نام دومین برج از برج‌های منطقه البروج که خورشید در اردیبهشت ماه در این برج دیده می‌شود، ثور. ؛ ~ ِ پیشانی سفید کنایه از آدم خیلی معروف. ؛ ~ بی شاخ و ...

گاو زمین

(وِ زَ)(اِمر.) گاوی که طبق افسانه‌ها در زیر زمین است و زمین روی شاخ این گاو قراردارد و خود گاو بر پشت ماهی ایستاده‌است.

گاو سامری

(وِ مِ)(اِمر.) گاو زرینی که سامری نامی از بنی اسرائیل آن را ساخته بود و مردم را به پرستیدن آن دعوت می‌کرد.

گاو فریدون

(وِ فِ) (اِمر.) نام گاوی که فریدون به هنگام کودکی در مازندران از شیر آن تغذیه می‌کرد. نام این گاو برمایه و برمایون بود.

گاو فلک

(وِ فَ لَ) (اِمر.) برج ثور، دومین برج از برج‌های منطقه البروج که در اردیبهشت خورشید در این برج قرار دارد.

گاو ماهی

(اِمر.) نک گاوزمین.


دیدگاهتان را بنویسید