دیوان حافظ – مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد

مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد

مطربِ عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقشِ هر نغمه که زد راه به جایی دارد

عالَم از نالهٔ عُشّاق مبادا خالی
که خوش‌آهنگ و فرح‌بخش هوایی دارد

پیر دُردی‌کَش ما گرچه ندارد زر و زور
خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد

محترم دار دلم کاین مگسِ قندپَرست
تا هواخواهِ تو شد فَرِّ هُمایی دارد

از عدالت نَبُوَد دور گَرَش پُرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد

اشکِ خونین بنمودم به طبیبان گفتند
دردِ عشق است و جگرسوز دوایی دارد

ستم از غمزه میاموز که در مذهبِ عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد

نغز گفت آن بتِ ترسابچهٔ باده‌پرست
شادیِ رویِ کسی خور که صفایی دارد

خسروا حافظ درگاه‌نشین فاتحه خواند
وز زبان تو تمنای دعایی دارد








  شاهنامه فردوسی - پرسيدن سهراب نام سرداران ايران را از هجير
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دایم ز خود سفر چو شرر می‌کنیم ما
نقد حیات صرف سفر می‌کنیم ما
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

پیغمبر

(پِ غَ بَ) (ص فا.) نک پیامبر.

پیغوله

(پِ لِ) (اِ.) کنج و گوشه، دور از مردم، گوشه خانه. بیغوله، پیغله و بیغله نیز گویند.

پیفه

(فِ) (اِ.) چوب پوسیده که به جای آتشگیره به کار ببرند؛ پد، پود.

پیل

(اِ.)
۱- فیل.
۲- یکی از مهره‌های شطرنج به شکل فیل.

پیل

[ فر. ] (اِ.) دستگاهی که نیروی حاصل از فعل و انفعالات شیمیایی را به صورت الکتریسته جاری درمی آورد.

پیل افکن

(اَ کَ) (ص فا.) کنایه از: مرد نیرومند و شجاع.

پیل افکندن

(اَ کَ دَ) (مص م.)
۱- کنایه از: عاجز کردن.
۲- ترک غرور کردن.

پیل اوژن

(اُ ژَ) (ص فا.) پیل افکن، پیل کش.

پیل بار

(اِمر.) پیلوار، آن مقدار که بر پشت پیل حمل شود.

پیل سم

(سُ) (ص مر.)۱ - سم ستبر و درشت و محکم.
۲- اسبی که سم‌های بزرگ و ستبر دارد.

پیل عماری

(لِ عِ) (اِمر.)
۱- پیلی که با آن کجاوه را حمل کنند،
۲- کنایه از: رام و مطیع.

پیل مرغ

(مُ) (اِمر.) بوقلمون.

پیل پا

(اِمر.) قدح بزرگ شرابخوری.

پیل پیلی خوردن

(خُ دَ) (مص ل.) تلوتلو خوردن در راه رفتن، به چپ و راست مایل شدن.

پیلبان

(ص مر.) = فیلبان: آن که از پیل مراقبت کند، نگهبان فیل.

پیلتن

(تَ) (ص مر.) عظیم الجثه، زورمند.

پیلسته

(لَ تِ) (اِمر.)
۱- استخوان فیل، عاج.
۲- انگشت دست و ساعد که مانند عاج سفید است.

پیله

(لِ) (اِ.)
۱- محفظه‌ای که کرم ابریشم و بعضی حشرات دیگر با لعاب دهان خود، دور خود درست می‌کنند و پس از طی کردن دوره د گردیسی و بالغ شدن، از آن خارج می‌شوند.

پیله

(~.)(اِ.)
۱- چرک و ورم کردن پای دندان، آبسه.
۲- جوش مانندی که در پلک چشم بوجود می‌آید.

پیله

(~.) (اِ.) (عا.) کینه، عداوت.


دیدگاهتان را بنویسید