دیوان حافظ – مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند

مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند

مرا به رندی و عشق، آن فضول عیب کُنَد
که اعتراض بر اسرارِ علمِ غیب کُنَد

کمالِ سِرِّ محبت ببین، نه نقصِ گناه
که هر که بی‌هنر اُفتَد، نظر به عیب کُنَد

ز عطرِ حورِ بهشت آن نَفَس برآید بوی
که خاکِ میکدهٔ ما عَبیر جِیب کُنَد

چنان زَنَد رَهِ اسلام غمزهٔ ساقی
که اجتناب ز صهبا، مگر صُهیب کُنَد

کلیدِ گنجِ سعادت قبولِ اهلِ دل است
مباد آن که در این نکته شَکُّ و رِیب کُنَد

شبانِ وادیِ اِیمن گَهی رسد به مراد
که چند سال به جان، خدمتِ شُعیب کند

ز دیده خون بِچکانَد فِسانهٔ حافظ
چو یادِ وقتِ زمانِ شَباب و شِیب کُنَد


  دیوان حافظ - هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

غم در دل روشن نزند خیمهٔ اندوه
چون بوم که از خانه آباد گریزد
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

پند

(پِ) (اِ.) مقعد، نشستنگاه، دبر.

پند گرفتن

(پَ. گ ِ ر ِ تَ) (مص ل.) عبرت گرفتن.

پندآگین

(پَ) (ص مر.) مشحون از پند.

پندار

(پِ یا پَ) (اِ.)
۱- گمان.
۲- سوءظن.
۳- اندیشه.
۴- خودبینی.

پنداره

(پِ رِ) (اِ.)
۱- گمان.
۲- خیال.
۳- فکر، اندیشه.

پنداری

(پِ)
۱- (ص نسب.) خیال باف.
۲- خیالی، وهمی.
۳- کلمه فعل از پنداشتن: گویی، گویا.

پنداریدن

(پِ دَ) (مص م.) نک پنداشتن.

پنداشتن

(پِ تَ) [ په. ] (مص م.)
۱- گمان بردن، تصور کردن.
۲- سوءظن داشتن.
۳- تکبر نمودن.
۴- به حساب آوردن، شمردن.
۵- گمان نادرست کردن، تصور باطل نمودن.

پنداشته

(پِ تِ) (ص مف.)
۱- تصور کرده.
۲- موهوم.

پنداشتی

(پِ) (حامص.)
۱- خودبینی، تکبر.
۲- گمان نادرست.
۳- خیال.
۴- قهر.

پندام

(پَ) (اِ.) آماس، ورم.

پنداوسی

(پَ یا پِ وَ) (اِ.) سکه‌ای در قدیم برابر با ارزش پنج دینار.

پندش

(پُ دَ) (اِ.) = پند. پندک. پنجش: (اِ.) گلوله پنجه حلاجی کرده ؛ پنجک، بند، بندک، باغنده، گلوج پنبه.

پندنامه

(~. مِ) [ په. ] (اِمر.)
۱- اندرزنامه، نصیحت نامه.۲ - نامه مشتمل بر پند و نصیحت.

پنزه

(پَ زَ یا زِ) [ معر. ] (اِ.) = پنجه. پنجک. فنرج: رقص مخصوص و آن چنان است که جمعی دست یکدیگر را گیرند و با هم برقصند؛ فنزج.

پنس

(پِ) [ انگ. ] (اِ.) یک دوازدهم شلینگ (بیست شلینگ یک لیره‌است).

پنس

(پَ) [ فر. ] (اِ.)
۱- گیره، انبر.
۲- دوشاخه دهان جانوران.

پنهان

(پِ) [ په. ]
۱- (ق.) ناپیدا، پوشیده.
۲- (اِ.) راز، سرّ.

پنهانی

(~.)
۱- (ص نسب.) نهفته، نهانی، پوشیده، مخفی. مق. پیدا، آشکار.
۲- (ق مر.) مخفیانه، در خفا.

پنچر

(پَ چَ) [ فر. ] (اِ.)
۱- سوراخ شدن لاستیک چرخ.
۲- (عا.) خسته، زهوار دررفته.


دیدگاهتان را بنویسید