دیوان حافظ – غلام نرگس مست تو تاجدارانند

غلام نرگس مست تو تاجدارانند

غلامِ نرگسِ مستِ تو تاجدارانند
خرابِ بادهٔ لعلِ تو هوشیارانند

تو را صبا و مرا آبِ دیده شد غَمّاز
و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند

ز زیرِ زلفِ دوتا چون گذر کُنی بِنْگر
که از یَمین و یَسارت چه سوگوارانند

گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین
که از تَطاوُلِ زلفت چه بی‌قرارانند

نصیبِ ماست بهشت ای خداشناس برو
که مُستَحَقِّ کرامت گناهکارانند

نه من بر آن گُلِ عارض غزل سُرایم و بس
که عَندَلیبِ تو از هر طرف هزارانند

تو دستگیر شو ای خضرِ پی خجسته که من
پیاده می‌روم و هَمرَهان سوارانند

بیا به میکده و چهره ارغوانی کن
مرو به صومعه کآنجا سیاه کارانند

خلاصِ حافظ از آن زلفِ تابدار مباد
که بستگانِ کمندِ تو رستگارانند



  شاهنامه فردوسی - تباه شدن روزگار جمشيد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

جمع ما جمع نباشد تو پریشان باشی
یاد حیرانی ما آری و حیران باشی
«وحشی بافقی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کانگورو

(گُ رُ) [ فر. ] (اِ.) پستانداری است از دسته بی جفتان و از راسته کیسه داران علفخوار. کانگورو از پستانداران مخصوص استرالیا است. این حیوان دارای دست‌های کوتاه است که هیچ وقت برای حرکت وی به کار نمی‌رود و ...

کانی

(ص نسب.) منسوب به «کان»،
۱- معدنی.
۲- موادی را گویند که در طبیعت از معدن استخراج می‌شوند و به صورت ترکیبات مختلف هستند و معمولاً عنصر و ماده مفید آنها را پس از تصفیه از ترکیب معدنی خارج می‌کنند؛ ترکیبی ...

کاه

[ په. ] (اِ.) علف خشک. ؛ از ~ کوه ساختن کنایه از: چیزی را بیش از حد بزرگ یا مهم جلوه دادن.

کاه دزد

(دُ) (ص مر.) کسی که چیزهای بی ارزش و کم بها بدزدد.

کاه گل

(گِ) (اِمر.) مخلوط کاه و گل که برای اندودن بام و دیوار به کار برند.

کاهانیدن

(دَ) (مص م.) کاستن، کم کردن.

کاهدان

(اِمر.) انبار کاه، محل ریختن کاه.

کاهربا

(رُ) (اِمر.) نک کَهربا.

کاهش

(هِ) (اِمص.) کاستی، نقصان، کاستن.

کاهل

(~.) [ ع. ] (اِ.) شانه، کتف.

کاهل

(هِ) [ ع. ] (اِفا.) تنبل.

کاهلی

(~.) [ ع - فا. ] (حامص.) سستی، تنبلی.

کاهن

(هِ) [ ع. ] (ص.)
۱- روحانی مصریان باستان، بابلیان و یهودیان.
۲- فال گیر، غیب گو. ج. کَهَنَه.

کاهو

(اِ.) گیاهی از تیره مرکبان با برگهای سبز و درشت قابل خوردن.

کاهی

۱ - (ص نسب.) منسوب به کاه.
۲- ساخته شده از کاه.
۳- به رنگ کاه (از مایه‌های رنگ زرد).

کاهیدن

(دَ) (مص ل.) کاستن، کم شدن.

کاو

[ فر. ] (اِ.) (بازی پوکر) مقدار معینی پول که در هر دوره بازی توسط بازیکنان اعلام می‌شود. در پوکر برد و باخت طرفین در حدود کاو است.

کاوالیه

(یِ) [ فر. ] (اِ.)
۱- سربازی که در صنف سوار است ؛ سواره.
۲- مردی که زنی را در رقص و ضیافت همراهی کند.

کاوان

(ص فا.)
۱- کاونده.
۲- به سر و کول هم ور رونده.

کاواک

(ص.) پوچ، بی مغز، میان تهی.


دیدگاهتان را بنویسید