دیوان حافظ – عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه‌سرشت

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه‌سرشت

عیبِ رندان مَکُن ای زاهدِ پاکیزه‌سرشت
که گناهِ دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن دِرَوَد عاقبتِ کار، که کِشت

همه کس طالبِ یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانهٔ عشق است چه مسجد چه کِنِشت

سرِ تسلیمِ من و خشتِ درِ میکده‌ها
مدعی گر نکند فهمِ سخن، گو سر و خشت

ناامیدم مکن از سابقهٔ لطفِ ازل
تو پسِ پرده چه دانی که که خوب است و که زشت

نه من از پردهٔ تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشتِ ابد از دست بهشت

حافظا روزِ اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کویِ خرابات بَرَندَت به بهشت




  دیوان حافظ - بود آیا که در میکده‌ها بگشایند
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

روزی سراغ وقت من آئی که نیستم
در آستان مرگ که زندان زندگیست
«شهریار»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

چشمیزک

(چَ زَ) (اِمصغ.) = چشمیزج. تشمیزج: دانه‌ای است سیاه به اندازه بهدانه و آن را از گیاهی که در حجاز و سودان روید بدست آرند و در طب قدیم مستعمل بود؛ چشمک، چشام، چشوم، چشم.

چشک

(چِ شْ یا شَ)
۱- (ص.) افزون، بیش.
۲- (اِ.) افزونی، غلبه.

چشیدن

(چَ یا چِ دَ) (مص م.)
۱- مزه کردن.
۲- احساس کردن.

چشیدنی

(چِ یا چَ دَ) (ص لیا.) لایق چشیدن، طعام یا شرابی که برای مزه کردن و آزمودن بر زبان زنند.

چشیده

(چَ یا چِ دِ) (ص مف.)
۱- مزه کرده، چاشنی شده.
۲- تجربه شده، آزموده.

چغ

(چَ) (اِ.) = چق:
۱- چوبی که بدان ماست راهم زنند تا مسکه و کره از آن جدا گردد.
۲- چرخی که زنان رشته بدان ریسند.

چغاز

(چَ) (ص.) زنِ بی حیا و دشنام ده.

چغاله

(چَ لِ) (اِمر.) میوه نارس مانند بادام، زردآلو و امثال آن‌ها.

چغامه

(چَ مِ) (اِ.) نک چکامه.

چغانه

(چَ نِ) (اِ.) از سازهای ضربی و آن کدوی خشکی بود که درون آن را سنگریزه می‌ریختند و هنگام رقص و پایکوبی متناسب با وزن رقص آن را تکان می‌دادند.

چغبلغ

(چَ بَ لُ) (اِ.) نعره و فریادی که از روی اضطراب و بی آرامی کشند.

چغبوت

(چَ) (اِ.)
۱- پنبه یا پشم و مانند آن که داخلِ تشک، لحاف، بالش کنند.
۲- بالش، تشک یا هر چیز آکنده از پشم و پنبه.

چغته

(چُ تَ یا تِ) (اِ.) آلتی است که بعضی مردم گیلان و طالش، هنگامی که برف زیاد بر زمین نشسته به پای خود بندند تا در برف فرو نروند، قسمی راکت برف.

چغر

(چَ غَ یا چِ غِ) (اِ.)
۱- پینه‌ای که در کف دست و پا در اثر کار و راه رفتن زیاد پدید آید.
۲- هر چیز سخت و محکم.
۳- گیاهی است بوته‌ای و سفیدرنگ.

چغز

(چَ) (اِ.)
۱- وزغ، قورباغه.
۲- صدای وزغ.

چغز

(~.) (اِ.) زخم سربسته و چرکین، جراحت سرباز نکرده.

چغزواره

(چَ غْ رِ) (اِمر.) جُلبک، خزه.

چغل

(چُ غُ) (ص.) سخن چین.

چغل

(چَ غَ) (ص.) هر چیز سخت و سفت، چیزی که زیر دندان جویده نگردد.

چغل

(چِ غِ) (اِ.) = چل: گل و لای.


دیدگاهتان را بنویسید