دیوان حافظ – عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه‌سرشت

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه‌سرشت

عیبِ رندان مَکُن ای زاهدِ پاکیزه‌سرشت
که گناهِ دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن دِرَوَد عاقبتِ کار، که کِشت

همه کس طالبِ یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانهٔ عشق است چه مسجد چه کِنِشت

سرِ تسلیمِ من و خشتِ درِ میکده‌ها
مدعی گر نکند فهمِ سخن، گو سر و خشت

ناامیدم مکن از سابقهٔ لطفِ ازل
تو پسِ پرده چه دانی که که خوب است و که زشت

نه من از پردهٔ تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشتِ ابد از دست بهشت

حافظا روزِ اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کویِ خرابات بَرَندَت به بهشت




  دیوان حافظ - کنون که بر کف گل جام باده صاف است
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ساقی به چند رنگ می اندر پیاله ریخت
این نقش‌ها نگر که چه خوش در کدو ببست
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

هوار شدن

(~. شُ دَ) (مص ل.)(عا.) ناخوانده به خانه کسی رفتن.

هواری

(هَ) (اِ.) خیمه بزرگ، بارگاه.

هوازی

(هَ) (ق.) ناگاه، ناگهان.

هواسنج

(هَ. سَ) (اِمر.) ابزاری که با آن فشار هوا سنجیده می‌شود؛ بارومتر.

هواسیدن

(هَ دَ) [ په. ] (مص ل.)
۱- ترکیدن.
۲- خشکیدن و بی رنگ شدن لب از گرما.

هواسیده

(هَ د ِ)(ص مف.)لب بی رنگ و خشک شده.

هواشناسی

(هَ. ش) (اِمر.) علمی که جو زمین و ارتباط آن را با نوع آب و هوا مورد بحث و مطالعه قرار می‌دهد.

هوام

(هَ مّ) [ ع. ] (اِ.) جِ هامه. حشرات موذی.

هوان

(هَ) [ ع. ] (اِ.) خواری، سستی، سبکی.

هواپیما

(~. پِ) (اِ.) وسیله ترابری که در هوا حرکت می‌کند.

هواگیر

(~.) (ص.)
۱- اوج گیر، به هوا پرنده.
۲- در هوا صید شده.
۳- هوایی، آرزومند.

هوایی

(هَ) [ ع - فا. ] (ص نسب.) منسوب به هوا.
۱- دارای هوا، باددار.
۲- آن چه که در هوا جای گیرد یا جریان یابد.
۳- لطیف، سبک.
۴- انتقال پذیر.
۵- لغو، بی هوده.
۶- بی قرار، بی ثبات.
۷- بیهوده گوی.
۸- عاشق.
۹- تیر ...

هوایی شدن

(هَ. شُ دَ) (مص ل.) (عا.) عاشق شدن، آرزومند شدن.

هوبره

(بَ رِ) (اِ.) پرنده‌ای است وحشی و حلال گوشت، بزرگتر از مرغ خانگی با گردن دراز و بال‌های زردرنگ و خال دار.

هوبه

(بِ) شانه، دوش، کتف.

هوتخش

(تُ) [ په. ] (اِ.) پیشه ور، صنعتگر.

هود

[ عب. ] (اِ.) سوره یازدهم از قرآن کریم دارای صد و بیست و سه آیه.

هود

[ انگ. ] (اِ.) وسیله‌ای که برای تهویه هوای آشپزخانه در بالای اجاق خوراک پزی تعبیه شود، هوابر. (فره).

هود

(اِ.) = هوده: آتشگیره.

هودج

(هَ دَ) [ ع. ] (اِ.) کجاوه، عماری.


دیدگاهتان را بنویسید