دیوان حافظ – صلاح کار کجا و من خراب کجا

صلاح کار کجا و من خراب کجا

صلاحِ کار کجا و منِ خراب کجا
ببین تفاوتِ رَه کز کجاست تا به کجا

دلم ز صومعه بگرفت و خِرقِهٔ سالوس
کجاست دِیرِ مُغان و شرابِ ناب کجا

چه نسبت است به‌ رندی صَلاح و تقوا را
سماعِ وَعظ کجا نغمهٔ رَباب کجا

ز رویِ دوست دلِ دشمنان چه دریابد؟
چراغِ مُرده کجا شمعِ آفتاب کجا

چو کُحلِ بینشِ ما خاکِ آستانِ شماست
کجا رویم بفرما ازین جناب کجا

مَبین به سیبِ زَنَخدان که چاه در راه است
کجا همی‌ رَوی ای دل بدین شتاب کجا

بِشُد! که یادِ خوشش باد روزگارِ وصال
خود آن کِرِشمه کجا رفت و آن عِتاب کجا؟

قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا؟
  دیوان حافظ - زلف‌آشفته و خوی‌کرده و خندان‌لب و مست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

گفتم که بوی عشق که را می برد ز خویش؟
مستانه گفت دل که مرا می برد مرا
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

گدیه

(گَ یِّ) (حامص.) گدایی کردن.

گدیور

(گَ وَ) (ص فا.) گدا، گدایی کننده.

گذار

(گُ)
۱- (اِمص.) عبور، گذشتن.
۲- (اِ.) گذرگاه، راه عبور.

گذارد

(گُ) (مص مر.) نهادن، گذاشتن.

گذاردن

(گُ دَ) [ په. ] (مص م.)
۱- گذاشتن، نهادن.
۲- طی کردن، سپردن.
۳- منعقد کردن، برقرار کردن.

گذارده

(گُ دِ) (ص مف.) وضع شده، قرارداد شده.

گذارش

(گُ رِ) (اِمص.)
۱- عبور، گذشتن.
۲- عبور دادن، گذرانیدن.

گذاره

(گِ رِ) (اِمص.) گذر کردن، گذر.

گذاره شدن

(~. شُ دَ) گذر کردن.

گذاشتن

(گُ تَ)
۱- (مص م.) نهادن، قرار دادن.
۲- عبور دادن، گذرانیدن.
۳- سپری کردن.
۴- (مص ل.) عبور کردن.
۵- اجازه دادن، مهلت دادن.
۶- واگذاشتن، تسلیم کردن.
۷- وضع کردن، تأسیس کردن. - به جا گذاشتن، باقی گذاشتن.
۹- ترک کردن، رها کردن.
۱۰ - عفو ...

گذاشته

(گُ تِ یا تَ) (اِمف.)
۱- عبور داده، گذرانیده.
۲- عبور کرده، گذشته.
۳- سپری کرده.
۴- نهاده، قرار داده.
۵- جا داده، مقیم کرده.
۶- رها کرده، ترک کرده.
۷- عفو کرده، بخشوده.

گذر

(گُ ذَ) (اِ.) راه، معبر، جاده.

گذر افتادن

(~. اُ دَ) (مص ل.) اتفاقاً عبور کردن، از جایی به طور اتفاقی رد شدن.

گذر کردن

(~. کَ دَ) (مص ل.) گذشتن، عبور کردن.

گذرا

(گُ ذَ) (ص فا.)
۱- گذرنده.
۲- زودگذر، موقت.

گذراندن

(گُ ذَ دَ) (مص م.)
۱- عبور دادن، رد کردن.
۲- پشت سر نهادن، طی کردن.
۳- بالاتر بردن از، برتر بودن.
۴- تجاوز دادن.

گذربان

(گُ ذَ) (ص مر. اِمر.)
۱- محافظ، راهدار.
۲- آن که باج و خراج راه نزد وی جمع شود.
۳- ملاح.

گذرنامه

(~. مِ) (اِمر.) ورقه اجازه عبور از مرز، پاسپورت.

گذرگاه

(~.) (اِ.) معبر، جای گذر.

گذشت

(گُ ذَ) (اِمص.) بخشش، چشم - پوشی.


دیدگاهتان را بنویسید