دیوان حافظ – صلاح کار کجا و من خراب کجا

صلاح کار کجا و من خراب کجا

صلاحِ کار کجا و منِ خراب کجا
ببین تفاوتِ رَه کز کجاست تا به کجا

دلم ز صومعه بگرفت و خِرقِهٔ سالوس
کجاست دِیرِ مُغان و شرابِ ناب کجا

چه نسبت است به‌ رندی صَلاح و تقوا را
سماعِ وَعظ کجا نغمهٔ رَباب کجا

ز رویِ دوست دلِ دشمنان چه دریابد؟
چراغِ مُرده کجا شمعِ آفتاب کجا

چو کُحلِ بینشِ ما خاکِ آستانِ شماست
کجا رویم بفرما ازین جناب کجا

مَبین به سیبِ زَنَخدان که چاه در راه است
کجا همی‌ رَوی ای دل بدین شتاب کجا

بِشُد! که یادِ خوشش باد روزگارِ وصال
خود آن کِرِشمه کجا رفت و آن عِتاب کجا؟

قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا؟
  دیوان حافظ - ساقی به نور باده برافروز جام ما
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

به وفای تو که خاک ره آن یار عزیز
بی غباری که پدید آید از اغیار بیار
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کنب

(کَ نَ) (اِ.) کنف، گیاهی که از آن ریسمان بافند.

کنبوره

(کَ رِ) (اِ.) مکر، دستان، فریب.

کنبیزه

(کُ زِ) (اِ.) نک کُمبزه.

کنت

(کُ) [ فر. ] (اِ.) لقبی اشرافی در اروپا.

کنتاکت

(کُ) [ فر. ] (اِ.) تماس، برخورد.

کنترات

(کُ تُ) [ فر. ] (اِ.) قرارداد، قرارداد برای کارهای ساختمانی و غیره، پیمان.

کنتراتچی

(کُ تْ) [ فر - تر. ] (ص مر. اِمر.) آن که فروش جنس یا اجناسی را به ادارات دولتی و شرکت‌ها مقاطعه کند، مقاطعه کار، پیمانکار.

کنتراست

(کُ تْ) [ فر. ] (اِ.)
۱- تضاد احساسات و افکار و رنگ‌ها.
۲- میزان اختلاف میان روشن ترین و تیره ترین بخش یک تصویر.

کنترباس

(کُ تِ) [ فر. ] (اِ.) بزرگترین و بم ترین آلات موسیقی و آن از سازهای اصلی و شبیه ویولن و ویولن سل است ولی انتهایش به زمین متکی است و ایستاده نواخته می‌شود.

کنترل

(کُ تُ رُ) [ فر. ] (اِ.) جستجو، تفتیش.

کنتس

(کُ تِ) [ فر. ] (اِ.) لقب همسر یا دختر کنت.

کنتور

(کُ تُ) [ فر. ] (اِ.) = کنتر: دستگاهی برای تعیین کردن مصرف برق و آب و امثال آن‌ها.

کنج

(کُ نْ) (اِ.)
۱- گوشه، زاویه.
۲- چین و شکن و چروک.

کنج

(کِ) (ص.) بزرگ جثه و قوی هیکل (فیل).

کنجاره

(کُ رَ یا رِ) (اِ.) نخاله و ثفل تخم کنجد و هر تخمی که روغن آن را گرفته باشند. کنجار و کنجال و کنجاله نیز گویند.

کنجد

(کُ جِ) (اِ.) از گیاهان دو لپه‌ای روغنی است که از دانه آن روغن گرفته می‌شود و در صنایع مختلف از جمله صابون سازی مصرف می‌شود.

کنجل

(کُ جُ) (اِ.)
۱- هر چیز پیچیده و درهم کشیده.
۲- دست و پایی که انگشتان آن درهم کشیده شده و کج و کوله باشد.

کنجه

(کِ جَ یا جِ) (اِ.) (عا.) تکه گوشت کوچکی که بر سیخ کشند یا قیمه کنند.

کنجه

(کُ جَ یا جِ) (ص.) = کنج:
۱- خری که زیر دهانش ورم کرده باشد.
۲- خر دم بریده.

کنجک

(کَ جَ) (اِ.) هر چیز غریب و تازه و نو.


دیدگاهتان را بنویسید