دیوان حافظ – صبا وقت سحر بویی ز زلف یار می‌آورد

صبا وقت سحر بویی ز زلف یار می‌آورد

صبا وقتِ سحر بویی ز زلفِ یار می‌آورد
دل شوریدهٔ ما را به بو، در کار می‌آورد

من آن شکلِ صنوبر را ز باغِ دیده بَرکَندَم
که هر گُل کز غمش بِشْکُفت مِحنت بار می‌آورد

فروغِ ماه می‌دیدم ز بامِ قصر او روشن
که رو از شرمِ آن خورشید در دیوار می‌آورد

ز بیمِ غارتِ عشقش دلِ پُرخون رها کردم
ولی می‌ریخت خون و رَه بِدان هنجار می‌آورد

به قولِ مطرب و ساقی، برون رفتم گَه و بی‌گَه
کز آن راهِ گرانْ قاصد، خبرْ دشوارْ می‌آورد

سراسر بخششِ جانان طریقِ لطف و احسان بود
اگر تسبیح می‌فرمود، اگر زُنّار می‌آورد

عَفَاالله چینِ ابرویَش اگر چه ناتوانم کرد
به عشوه هم پیامی بر سرِ بیمار می‌آورد

عجب می‌داشتم دیشب ز حافظ جام و پیمانه
ولی مَنعَش نمی‌کردم که صوفی وار می‌آورد






  دیوان حافظ - در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

رخ گر به خون شویم همی، آب از جگر جویم همی
در حال خود گویم همی، یادی بود کارم ترا
«انوری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

اغاثه

(اِ ثِ) [ ع. اغاثه ]
۱- (مص م.) به فریاد کسی رسیدن.
۲- (اِمص.) فریادرسی.

اغاره

(اِ رِ یا رَ) [ ع. اغاره ] (مص م.) تاراج کردن، غارت کردن.

اغارید

(اَ رِ) [ ع. ] (اِ.) جِ اُغروده ؛ آواز پرندگان.

اغانی

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ اُغنیُِه.
۱- سرودها، آوازها.
۲- سازهای غیربادی.

اغبر

(اَ بَ) [ ع. ] (ص.)
۱- گردآلود.
۲- خاکی رنگ، خاکی.

اغبرار

(اِ بِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- خاک آلود شدن، گردآلود شدن.
۲- تیره رنگ شدن، خاک رنگ گشتن.

اغتباط

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- غبطه داشتن.
۲- به آرزو آمدن.
۳- شادمان و خوشحال شدن.

اغتذاء

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) غذا گرفتن.

اغتراب

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- از دیار خویش دور شدن.
۲- با بیگانگان ازدواج کردن.

اغترار

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) فریفته شدن، فریب خوردن، مغرور شدن.
۲- (اِمص.) فریفتگی.

اغتراف

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) با کف دست آب خوردن.

اغتسال

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) سر و تن شستن، شستن.

اغتشاش

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) آشفته شدن.
۲- (اِمص.) آشفتگی.

اغتصاب

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) غصب کردن.

اغتفار

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) آمرزیدن.
۲- (اِمص.) آمرزش.

اغتماس

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)فرو رفتن در آب.

اغتمام

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) غمگین شدن.

اغتنام

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) غنیمت شمردن.

اغتیاب

( اِ ) [ ع. ] (مص ل.) پشت سر کسی بد گفتن، غیبت کردن.

اغتیال

( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص م.) به ناگاه کسی را کشتن.
۲- فریب دادن.
۳- فربه شدن.


دیدگاهتان را بنویسید