دیوان حافظ –  صبا به تهنیت پیر می‌فروش آمد

 صبا به تهنیت پیر می‌فروش آمد

صبا به تهنیتِ پیرِ مِی‌فروش آمد
که موسمِ طرب و عیش و ناز و نوش آمد

هوا مسیح‌نفس گشت و باد نافه‌گشای
درخت سبز شد و مرغ دَر خروش آمد

تنورِ لاله چنان برفروخت بادِ بهار
که غنچه غرقِ عرق گشت و گل به جوش آمد

به گوشِ هوش نیوش از من و به عشرت کوش
که این سخن سَحَر از هاتفم به گوش آمد

ز فکرِ تفرقه بازآی تا شوی مجموع
به حکمِ آن که چو شد اهرمن سروش آمد

ز مرغِ صبح ندانم که سوسنِ آزاد
چه گوش کرد؟ که با دَه زبان خموش آمد

چه جایِ صحبتِ نامحرم است مجلسِ انس؟
سرِ پیاله بپوشان که خرقه‌پوش آمد

ز خانقاه به میخانه می‌رود حافظ
مگر ز مستیِ زهدِ ریا به هوش آمد





  شاهنامه فردوسی -  لشكر كشيدن كاوس با رستم‏‏
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

راز حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

ثرید

(ثَ) [ معر. ] (اِ.) تریت، نانی که در آبگوشت یا شیر و غیره بخیسانند و بخورند.

ثعالب

(ثَ لِ) [ ع. ] (اِ.) جِ ثعلب ؛ روباهان.

ثعالبی

(~.) [ ع. ] (ص نسب.) فروشنده پوست روباه.

ثعبان

(ثُ) [ ع. ] (اِ.)
۱- مار بزرگ.
۲- اژدها.

ثعلب

(ثَ لَ) [ ع. ] (اِ.) گیاهی است از رده تک لپه‌ای‌ها که گونه‌هایش تیره ثعلب را به وجود می‌آورد. این گیاه دارای گل‌های خوشه‌ای صورتی و سفید است و خاصیت دارویی دارد.

ثعلب

(ثَ لَ) [ ع. ] (اِ.) روباه.

ثغر

(ثَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- دندان‌های جلو.
۲- سوراخ.
۳- سرحد، مرز. ج. ثغور.

ثغور

(ثُ) [ ع. ] (اِ.)
۱- جِ ثغر؛ دندان‌ها، دندان‌های پیشین.
۲- سرحدها، مرزها.

ثفل

(ثُ) [ ع. ] (اِ.)
۱- کنجاره، تفاله.
۲- آن چه از مایعی ته نشین شود.
۳- تیرگی شیر و روغن.
۴- آن چه از معده دفع شود.

ثقات

(ثَ) [ ع. ] (ص. اِ.) جِ ثقه ؛ معتمدان.

ثقافت

(ثَ فَ) [ ع. ] (مص ل.)۱ - زیرک و چالاک شدن.
۲- استاد و ماهر شدن.

ثقال

(ثَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- شُتر آهسته رو.
۲- زن فربه کفَل.

ثقالت

(ثَ لَ) [ ع. ] (مص ل.) سنگین شدن، گران شدن.

ثقب

(ثَ) [ ع. ]
۱- (مص م.) سوراخ کردن.
۲- (اِ.) سوراخ، رخنه.

ثقب

(ثُ قَ) [ ع. ] (اِ.) جِ ثقبه ؛ سوراخ‌ها.

ثقبه

(ثُ بِ) [ ع. ثقبه ] (اِ.) سوراخ.

ثقت

(ثِ قَ) [ ع. ثقه ]
۱- (مص ل.) اعتماد کردن، به کسی اعتماد داشتن.
۲- (ص.) کسی که مردم به او اعتماد کنند.
۳- (اِ.) اطمینان، استواری.

ثقل

(ثُ) [ ع. ] (اِ.)
۱- تفاله هر چیزی.
۲- دُرد شراب.

ثقل

(ثِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) گران شدن.
۲- ظاهر شدن آبستنی زن.
۳- (اِمص.) سنگینی، گرانی.
۴- (اِ.) رخت و بار و بنه مسافر.
۵- کالای خانه.
۶- گناه، اثم.
۷- گنج زمین.
۸- دفینه زمین. ؛ ~ سامعه سنگینی گوش. ؛ ~ ...

ثقل

(ثَ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) گران شدن.
۲- (مص م.) آزمودن وزن چیزی در دست.


دیدگاهتان را بنویسید