دیوان حافظ –  صبا به تهنیت پیر می‌فروش آمد

 صبا به تهنیت پیر می‌فروش آمد

صبا به تهنیتِ پیرِ مِی‌فروش آمد
که موسمِ طرب و عیش و ناز و نوش آمد

هوا مسیح‌نفس گشت و باد نافه‌گشای
درخت سبز شد و مرغ دَر خروش آمد

تنورِ لاله چنان برفروخت بادِ بهار
که غنچه غرقِ عرق گشت و گل به جوش آمد

به گوشِ هوش نیوش از من و به عشرت کوش
که این سخن سَحَر از هاتفم به گوش آمد

ز فکرِ تفرقه بازآی تا شوی مجموع
به حکمِ آن که چو شد اهرمن سروش آمد

ز مرغِ صبح ندانم که سوسنِ آزاد
چه گوش کرد؟ که با دَه زبان خموش آمد

چه جایِ صحبتِ نامحرم است مجلسِ انس؟
سرِ پیاله بپوشان که خرقه‌پوش آمد

ز خانقاه به میخانه می‌رود حافظ
مگر ز مستیِ زهدِ ریا به هوش آمد





  شاهنامه فردوسی - گريختن افراسياب از رزمگاه‏‏‏
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

در مقام فیض، غفلت زور می‌آرد به من
بیشتر در گوشهٔ محراب خوابم می‌برد
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

بی نمک

(نَ) (ص مر.)
۱- آن چه نمک ندارد.
۲- آن که شکل یا حرکاتش توجه کسی را جلب نکند.

بی نوا

(نَ) (ص مر.)
۱- بی چیز، تهی دست.
۲- بی چاره، بی سامان.
۳- ناتوان، درمانده.

بی همال

(بِ هَ) (ص مر.) بی همتا، بی مانند.

بی هوده

(دِ)(ص.) = بیهده:۱ - باطل.
۲- بی - ثمر، بی فایده.
۳- بی معنی، پوچ، یاوه.

بی هوش

(ص مر.)
۱- کندذهن، کندفهم.
۲- آن که طبیعتاً یا با داروی بیهوشی، حواس خود را از دست داده باشد و درد را احساس نکند.

بی هوشی

(حامص.)
۱- بی هوش بودن.
۲- بی فراستی، بی ادراکی. ؛ داروی ~دارویی که به واسطه آن شخصی را بی هوش کنند.

بی پروا

(پَ) (ص مر.) بی باک، نترس.

بی چون

(ص مر.)
۱- بی مانند، بی نظیر.
۲- خدای تعالی.

بی کار

(ص مر.) کسی که کاری ندارد.

بی کاره

(رِ یا رَ)(ص مر.)۱ - بی کار.
۲- بی هنر.
۳- ولگرد.
۴- بی فایده، بی مصرف.

بیا

۱ - فعل امر از آمدن.
۲- (شب جم.) موافقت، همراهی کن، ملاحظه کن.
۳- (عا.) برای تحقیر و توهین معمولاً با نشان دادن انگشت شست.

بیابان

[ په. ] (اِمر.) صحرای بی آب و علف، دشت لم یزرع.

بیابان گرد

(گَ) (ص مر.) بدوی، چادرنشین.

بیات

(~.) [ ع. ] (مص ل.)
۱- شب ماندن در جایی.
۲- شبیخون زدن.

بیات

(بَ) (ص.) فاقد تازگی (در مورد مواد پختنی).

بیات

(~.) (اِ.) گوشه‌ای از موسیقی ایرانی.

بیات اصفهان

(~ ِ اِ فَ)(اِمر.)یکی از گوشه -‌های همایون.

بیات ترک

(~. تُ) (اِمر.) آوازی است بسیار یکنواخت و عامه پسند.

بیاره

(بَ رَ یا رِ) (اِ.) گیاهی که ساقه بلند و مستقیم ندارد و شاخه‌های آن روی زمین افتد مانند کدو، خربزه و غیره ؛ بوته.

بیاستو

(بَ تُ) (اِ.)۱ - خمیازه.
۲- بوی دهان.


دیدگاهتان را بنویسید