دیوان حافظ – صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست

صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست

صبا اگر گذری اُفتَدَت به کشور دوست
بیار نَفحِه‌ای از گیسوی مُعَنبَر دوست

به جانِ او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سویِ من آری پیامی از برِ دوست

و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار
برایِ دیده بیاور غباری از درِ دوست

منِ گدا و تمنایِ وصلِ او هیهات
مگر به خواب ببینم خیالِ منظرِ دوست

دل صِنوبَریَم همچو بید لرزان است
ز حسرتِ قد و بالای چون صنوبرِ دوست

اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سرِ دوست

چه باشد ار شود از بندِ غم دلش آزاد
چو هست حافظِ مسکین غلام و چاکر دوست


  دیوان حافظ - به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

گر دیگران به عیش و طرب خرمند و شاد
ما را غم نگار بود مایه سرور
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

اسید

( اَ ) [ فر. ] (اِ.) هر جسم هیدروژن داری که به حالت محلول، یون هیدروژن (پروتون) آزاد کند و به جای هیدروژن آن فلزی جانشین شود و تشکیل نمک دهد. بیشتر اسیدها خورنده هستند و مزه ترش دارند.

اسیر

( اَ ) [ ع. ] (ص.)
۱- گرفتار.
۲- برده، بنده. ج. اسراء.

اسیری

(~.) [ ع - فا. ] (حامص.) اسارت، اسیر شدن.

اش

( اَ ) [ په. ] (ضم.) ضمیر شخصی متصل سوم شخص مفرد و آن به صورت مفعولی (سپردش: بدو سپرد)، فاعلی (گفتش: گفت او را) یا اضافی (خانه اش، کتابش) است.

اشادت

(اِ دَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- محکم کردن، سفت کردن.
۲- نیرو دادن.

اشارات

( اِ ) [ ع. ] جِ اشاره.

اشارت

(اِ رَ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) با دست چیزی را نشان دادن.
۲- با حرکت دست و چشم و ابرو مطلبی را القا کردن.
۳- (اِ.) دستور، فرمان.
۴- رمز، ایماء.
۵- (اِمص.) تقریر، بیان. اشاعت (اِ عَ) [ ع. اشاعه ] ...

اشاعه

(اِ عَ یا عِ) [ ع. اشاعه ] (مص م.) نک اشاعت.

اشافی

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ اشفی ؛ درفش کفش دوزان.

اشامت

(اِ مَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- پراکنده کردن.
۲- درآمدن در کاری.

اشانتیون

(اِ) [ فر. ] (اِ.) نمونه‌ای معمولا کوچک و مجانی از کالا که برای تبلیغ عرضه می‌شود، نمونه (فره).

اشباح

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ شبح.۱ - کالبدها، تن‌ها.
۲- سایه‌ها.
۳- سیاهی‌ها که از دور دیده شود.

اشباع

( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص م.) سیر گردانیدن.
۲- (اِ.) پر و بسیار.

اشبال

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ شِبل ؛ بچه شیر.

اشبال

( اِ ) [ ع. ] (مص م.)۱ - یاری کردن.
۲- روآوردن.

اشباه

(اِ) [ ع. ] (مص ل.) به چیزی یا کسی مانند شدن.

اشباه

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ شبیه ؛ مانندها، مثل‌ها.

اشبه

(اَ بَ) [ ع. ] (ص تف.) شبیه تر، ماننده تر، ماناتر.

اشتات

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ شَتْ؛ پراکندگان.

اشتاد

( اَ ) [ په. ] (اِ.)
۱- فرشته‌ای است در دین زردشتی.
۲- بیست و ششمین روز از هر ماه خورشیدی.


دیدگاهتان را بنویسید