دیوان حافظ – صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست

صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست

صبا اگر گذری اُفتَدَت به کشور دوست
بیار نَفحِه‌ای از گیسوی مُعَنبَر دوست

به جانِ او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سویِ من آری پیامی از برِ دوست

و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار
برایِ دیده بیاور غباری از درِ دوست

منِ گدا و تمنایِ وصلِ او هیهات
مگر به خواب ببینم خیالِ منظرِ دوست

دل صِنوبَریَم همچو بید لرزان است
ز حسرتِ قد و بالای چون صنوبرِ دوست

اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سرِ دوست

چه باشد ار شود از بندِ غم دلش آزاد
چو هست حافظِ مسکین غلام و چاکر دوست


  شاهنامه فردوسی - رزم افراسياب با نوذر ديگر بار
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

آشیان بی طایر دستانسرا ویرانه به
چند با دلمردگی ها پاس تن باید مرا؟
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

استدلال

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- دلیل خواستن.
۲- دلیل آوردن. ج. استدلالات.

استدن

(اِ تَ دَ) (مص م.) سِتُدن، گرفتن.

استذراء

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) به کسی پناه بردن، در پناه کسی رفتن.

استذکار

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) یاد کردن.
۲- (اِمص.) یادآوری، یاد کرد. ج. استذکارات.

استر

(اَ تَ) [ په. ] (اِ.) قاطر.

استرئوسکپ

(اِ تِ رِ ئُ کُ) [ فر. ] (اِ.) دستگاهی که در آن دو تصویر متساوی روی هم قرار گرفته باشد، در آن صورت بنابر خاصیت رؤیت مضاعف، تصویر برجسته به نظر می‌رسد.

استراتوس

(اِ تِ) [ فر. ] (اِ.) ابری لایه لایه که پهنه آسمان را می‌پوشاند و معمولاً باران - زاست، ابر لایه‌ای.

استراتوسفر

(اِ تِ تُ فِ) [ فر. ] (اِ.) طبقه‌ای از جو (اتمسفر) که بالای ۱۰ تا ۱۲ کیلومتر قرار دارد و حرارت در آن جا همواره ثابت است.

استراتژی

(اِ تِ تِ) [ فر. ] (اِ.)
۱- نقشه و هدایت عملیات جنگی.
۲- نقشه، ترفند، راهبرد (فره).
۳- هر طرح درازمدت برای هدفی خاص: استراتژی اقتصادی، استراتژی نظامی.

استراحت

(اِ تِ) [ ع. استراحه ]
۱- (مص ل.) آرامیدن، آسایش خواستن.
۲- (اِمص.) آسایش، آسودگی.

استراق

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) دزدیدن.
۲- (مص ل.) دزدیده کاری کردن.

استراق سمع

(~ سَ) [ ع. ] (مص م.) پنهانی به سخن کسی گوش کردن.

استرجاع

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.)رجوع کردن، طلب بازگشت کردن.
۲- داده‌ای را بازپس گرفتن.
۳- (مص ل.) هنگام شنیدن خبر مرگ کسی، انالله و اناالیه راجعون گفتن.

استرحام

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) رحمت خواستن. مرحمت طلبیدن.

استرخاء

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) سست شدن، نرم گشتن، فروهشتن.
۲- (اِمص.) سستی، فروهشتگی.

استرداد

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) پس گرفتن.

استردن

(اُ تُ دَ) (مص م.)
۱- تراشیدن موی.
۲- پاک کردن.
۳- محو ساختن.

استرزاق

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) روزی خواستن، طلب روزی کردن.

استرسال

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- به نرمی سخن گفتن.
۲- موی سر را به طرف پایین انداختن.

استرشاء

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.) رشوه طلبیدن.


دیدگاهتان را بنویسید