دیوان حافظ – شراب بی‌غش و ساقی خوش دو دام رهند

شراب بی‌غش و ساقی خوش دو دام رهند

شرابِ بی‌غَش و ساقیِّ خوش دو دامِ رهند
که زیرکانِ جهان از کمندشان نَرَهَند

من ار چه عاشقم و رند و مست و نامه سیاه
هزار شُکر که یارانِ شهر بی‌گنهند

جفا نه پیشهٔ درویشیَست و راهرُوی
بیار باده که این سالکان نَه مردِ رهند

مَبین حقیر، گدایانِ عشق را کاین قوم
شَهانِ بی کمر و خسروانِ بی کُلَهند

به هوش باش که هنگامِ بادِ اِستغنا
هزار خرمنِ طاعت به نیمْ جو ننهند

مَکُن که کوکبهٔ دلبری شکسته شود
چو بندگان بِگُریزند و چاکران بِجَهَند

غلامِ همَّتِ دُردی کشانِ یک رنگم
نه آن گروه که اَزْرَق لباس و دل سیَهَند

قدم مَنِه به خرابات جز به شرطِ ادب
که سالکانِ درش محرمانِ پادشهند

جنابِ عشق بلند است همّتی حافظ
که عاشقان، رهِ بی‌همّتان به خود ندهند



  شاهنامه فردوسی - شكيبايى ايرج و برترى عقلش
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

نرگس ساقی بخواند آیت افسونگری
حلقه اوراد ما مجلس افسانه شد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کابین

[ فر. ] (اِ.)
۱- اتاقکی که از مصالح سبک ساخته شده باشد.
۲- هر یک از اتاق‌های داخلی کشتی، جایگاه مخصوص خلبان در هواپیما و مانند آن. (فره).

کابین

(اِ.) مهر، صداق، مهریه عروس.

کابین بستن

(بَ تَ) (مص ل.) ازدواج کردن.

کابین کردن

(کَ دَ) (مص م.) عقد کردن، به نکاح درآوردن.

کابینت

(نِ) [ انگ. ] (اِ.) قفسه دردار، گنجه‌ای که دارای طبقه و در است به ویژه قفسه آشپز - خانه.

کابینه

(نِ) [ فر. ] (اِ.)
۱- دفتر، اتاق کار.
۲- مجموع وزیران یک دولت.

کات

(اِ.) زاج، زاگ. ؛ ~ کبود زاج کبود، رنگ مس.

کات

[ انگ. ] (شب جم.)
۱- دستور قطع کار توسط کارگردان هنگام ضبط فیلم یا تمرین: قطع کنید (سینما).
۲- در فوتبال، تنیس، پینگ پنگ و مانند آن‌ها نوعی ضربه که به توپ حالت چرخشی می‌دهد (ورزش).

کاتابولیسم

(بُ) [ فر. ] (اِ.) فرایندهای شیمیایی تخریبی در موجودات زنده، فروگشت. (فره).

کاتالوگ

(لُ) [ فر. ] (اِ.)
۱- دفترچه‌ای که طرز کار دستگاهی را نشان دهد، کارنما. (فره).
۲- فهرست، فهرست راهنمای اشیاء، بروشور، کالانما (فره).

کاتالپسی

(لِ) [ فر. ] (اِ.) فقدان ناگهانی حرکات ارادی بدون وجود یک ضایعه عضلانی. در این حالت اندام‌ها و تنه وضع خود را به یک حالت حفظ می‌کنند و حواس و اعضای حس نیز وظایف خود را انجام می‌دهند ولی ...

کاتالیزور

(زُ) [ فر. ] ماده‌ای که باعث تغییر سرعت یک فعل و انفعال شیمیایی می‌شود بدون آن که مستقیماً در آن فعل و انفعال وارد شود، کاتالیزگر، آسان گر.

کاتب

(تِ) [ ع. ] (اِفا.) نویسنده.

کاتد

(تُ) [ فر. ] (اِ.)
۱- قطب منفی لامپ الکترونی که بر اثر گرما الکترون گسیل می‌کند.
۲- پایانه یا الکترود منفی.

کاتر

(تِ) [ انگ. ] (اِ.) تیغ دسته دار بسیار تیز.

کاتم

(تِ) [ ع. ] (اِفا.)
۱- پنهان کننده، پوشنده.
۲- سرپوش، رازدار.
۳- نهفته، مستور.

کاتوره

(رِ) (ص.) سرگشته، سرگردان، شیفته - سار.

کاتوزی

(تُ) (ص. اِ.)زاهد، عابد. ج. کاتوزیان.

کاتولیک

(تُ) [ فر. ] (اِ.) دارای مذهب کاتولیک، کسانی از پیروان مسیح که به پاپ عقیده دارند و از او اطاعت می‌کنند.

کاتیوشا

[ روس. ] (اِ.) نوعی موشک زمین به هوا.


دیدگاهتان را بنویسید