دیوان حافظ – سر ارادت ما و آستان حضرت دوست

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست

سرِ ارادتِ ما و آستانِ حضرت دوست
که هر چه بر سرِ ما می‌رود ارادتِ اوست

نظیرِ دوست ندیدم اگر چه از مَه و مِهر
نهادم آینه‌ها در مقابلِ رخِ دوست

صبا ز حالِ دلِ تنگِ ما چه شرح دهد؟
که چون شِکَنجِ ورق‌هایِ غنچه تو بر توست

نه من سَبوکش این دیرِ رندسوزم و بس
بسا سَرا که در این کارخانه سنگ و سبوست

مگر تو شانه زدی زلفِ عنبرافشان را؟
که بادْ غالیه‌سا گشت و خاکْ عنبربوست

نثارِ رویِ تو هر برگِ گل که در چمن است
فدای قَدِّ تو هر سروبُن که بر لبِ جوست

زبانِ ناطقه در وصفِ شوق نالان است
چه جای کِلکِ بریده‌زبانِ بیهُده‌گوست؟

رخِ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت
چرا که حالِ نکو در قَفایِ فالِ نکوست

نه این زمان دلِ حافظ در آتشِ هوس است
که داغدار ازل همچو لالهٔ خودروست




  شاهنامه فردوسی - جنگ نوذر با افراسياب سديگر بار
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

کام خود آخر عمر از می و معشوق بگیر
حیف اوقات که یک سر به بطالت برود
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کوفیه

(یَّ) [ ع. کوفیه ] (اِ.) دستار چهار - گوشه‌ای که مردان عرب روی سر خود می‌ - اندازند و رشته‌ای مخصوص هم روی آن بر سر می‌گذارند که عقال نامیده می‌شود.

کول

(اِ.) گلیم و پلاس کهنه.

کول

(اِ.) پشت، به ویژه بخش بالای پشت انسان یا حیوان، گُرده.

کول

(اِ.)
۱- کتف، دوش.
۲- آبگیر، برکه.

کول کردن

(کَ دَ) (مص م.)(عا.) حمل کردن بار یا شخصی را بر روی شانه یا پشت.

کولا

(اِ.) = شولا: جامه‌ای پشمین که شبانان پوشند.

کولاب

(اِمر.) آبگیر، استخر.

کولاک

(اِ.) طوفان دریا، موج شدید و بزرگ.

کولاک کردن

(کَ دَ)(مص ل.)۱ - متلاطم شدن امواج دریا.
۲- (عا.) هنگامه به پا کردن.

کولخ

(لَ) (اِ.) آتشدان، منقل.

کولر

(لِ) ([ انگ. ] (اِ.) دستگاهی معمولاً برقی برای خنک کردن هوای داخل یک فضا.

کولنج

(لَ) (اِ.) قولنج، درد کمر.

کولنگ

(لَ) (ص.) هیز، مخنث.

کوله

(لِ) باری که روی دوش حمل کنند.

کوله

(لَ) (ص.) احمق، نادان.

کوله پشتی

(لِ. پُ) (اِمر.) کیف یا کیسه‌ای که برای حمل بار بر پشت بندند.

کولی

(حامص.) سواری روی کول و پشت.

کولی

(کُ) (ص نسب.)
۱- دوره گرد، بیابانگرد.
۲- فاحشه.
۳- غرشمال، ارقه.

کولیت

(کُ) [ فر. ] (اِ.) ورم مخاط روده فراخ که معمولاً با عوارض دفع بلغم و خون و چرک همراه است، ورم قولون.

کولیدن

(دَ) (مص ل.) کندن، کاویدن زمین.


دیدگاهتان را بنویسید