دیوان حافظ – سحر بلبل حکایت با صبا کرد

سحر بلبل حکایت با صبا کرد

سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشقِ رویِ گل با ما چه‌ها کرد

از آن رنگِ رُخَم، خون در دل افتاد
وز آن گلشن، به خارم مبتلا کرد

غلامِ همتِ آن نازنینم
که کار خیر بی روی و ریا کرد

من از بیگانگان دیگر ننالم
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد

گر از سلطان طمع کردم، خطا بود
ور از دلبر وفا جُستَم، جفا کرد

خوشش باد آن نسیمِ صبحگاهی
که دردِ شب نشینان را دوا کرد

نقابِ گل کَشید و زلفِ سُنبل
گره بندِ قبای غنچه وا کرد

به هر سو بلبلِ عاشق در افغان
تَنَعُّم از میان، بادِ صبا کرد

بشارت بَر به کویِ می فروشان
که حافظ توبه از زهدِ ریا کرد

وفا از خواجگانِ شهر با من
کمالِ دولت و دین بوالوفا کرد






  شاهنامه فردوسی - رزم كردن رستم با سه شاه و رها شدن كاوس از بند
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

در حکمت سلیمان هر کس که شک نماید
بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

ویبراتور

(تُ) [ فر. ] (اِ.)
۱- دستگاهی برای خارج کردن حباب‌های هوا از داخل بتون تازه.
۲- سیستمی که قبل از زنگ خوردن موبایل باعث لرزش آن می‌شود، لرزانه (فره).

ویتامین

[ فر. ] (اِ.) مواد مخصوصی که در اغذیه مختلف وجود دارند و وجود آن‌ها در جیره غذایی کاملاً ضروری است و کمبود آن‌ها منجر به امراض مختلفی می‌شود. ویتامین‌ها انواع بسیار دارند: آ، ای، ب ۱، ب ۲، ب ...

ویترای

[ فر. ] (اِ.)
۱- شیشه‌ای که بر روی آن با رنگ روغن یا رنگ خمیری شکل نقاشی کرده باشند.
۲- نوعی نقاشی بر روی شیشه.

ویترین

[ فر. ] (اِ.) قفسه شیشه‌ای.

ویحک

(وِ یا وَ حَ) [ ع. ] (شب جم.) افسوس بر تو، خوشا بر تو، کلمه‌ای است که در مقام ترحم گفته می‌شود.

وید

(اِ.) چاره، علاج.

ویدا

(وَ یْ) (ص.) آشکار، پیدا.

ویدا

(ص.)
۱- کم، اندک.
۲- گم، ناپیدا.

ویدیو

(یُ) [ انگ. ] (اِ.) دستگاه ضبط مغناطیسی تصویر و صدا و پخش و نمایش آن از طریق تلویزیون.

ویدیو کلوپ

(~. کُ) [ فر. ] (اِمر.) محلی برای کرایه دادن فیلم‌های ویدیویی.

ویر

[ په. ] (اِ.)
۱- هوش، فهم.
۲- یاد، ذهن.

ویر

(اِ.) ناله، فریاد.

ویر

(اِ.) (عا.) میل و هوس شدید به چیزی.

ویر گرفتن

(گِ رِ تَ) (مص ل.) (عا.) هوس شدید به چیزی کردن.

ویرا

[ په. ] (ص.) یادگیرنده، آموزنده، کسی که حافظه خوب دارد.

ویراستار

(اِ.) آن که دست نوشته نویسنده یا مترجم را تصحیح، پیراسته، تنظیم و برای چاپ و نشر آماده می‌سازد.

ویراستن

(تَ) (مص م.) پیراستن، آراستن.

ویران

(ص.) خراب.

ویرانه

(نِ) (اِ.) خرابه.

ویراژ

[ فر. ] (اِ.) حرکت وسیله نقلیه‌ای که مرتب به چپ و راست رود.


دیدگاهتان را بنویسید