دیوان حافظ – سحر بلبل حکایت با صبا کرد

سحر بلبل حکایت با صبا کرد

سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشقِ رویِ گل با ما چه‌ها کرد

از آن رنگِ رُخَم، خون در دل افتاد
وز آن گلشن، به خارم مبتلا کرد

غلامِ همتِ آن نازنینم
که کار خیر بی روی و ریا کرد

من از بیگانگان دیگر ننالم
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد

گر از سلطان طمع کردم، خطا بود
ور از دلبر وفا جُستَم، جفا کرد

خوشش باد آن نسیمِ صبحگاهی
که دردِ شب نشینان را دوا کرد

نقابِ گل کَشید و زلفِ سُنبل
گره بندِ قبای غنچه وا کرد

به هر سو بلبلِ عاشق در افغان
تَنَعُّم از میان، بادِ صبا کرد

بشارت بَر به کویِ می فروشان
که حافظ توبه از زهدِ ریا کرد

وفا از خواجگانِ شهر با من
کمالِ دولت و دین بوالوفا کرد






  شاهنامه فردوسی - آشتى خواستن پشنگ از كى‏ قباد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ای عشق! چه دردی تو؟ كه درمانت نیست
ای جان! به چه زنده ای؟ كه جانانت نیست
«ناشناس»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

نتاج

(نِ) [ ع. ] (اِ.)
۱- نسل، نژاد.
۲- بچه چهارپایان.

نتایج

(نَ یِ) [ ع. نتائج ] (اِ.) جِ نتیجه.

نتربوق

(نَ تَ) (ص.) (عا.) شخص بدسر و وضع و ژولیده و نکبت زده و پاره و پوره.

نتفه

(نُ فَ یا فِ) [ ع. نتفه ] (اِ.)
۱- بخشش، عطا.
۲- اندکی، مختصری.

نتن

(نَ تِ) [ ع. ] (ص.) گندیده، بدبو.

نتن

(نَ) [ ع. ]
۱- (اِ.) بوی ناخوش، رایحه کریه.
۲- (مص ل.) بدبو گشتن، گنده شدن.
۳- (اِمص.) بدبویی، گندیدگی.

نتیجه

(نَ جِ) [ ع. نتیجه ] (اِ.)
۱- حاصل، به دست آمده.
۲- نسل، زاده.
۳- سرانجام و عاقبت. ج. نتایج.

نثار

(نِ) [ ع. ]
۱- (اِمص.) پراکندگی، افشاندگی.
۲- (اِ.)پیشکش، هدیه.
۳- آن چه در جشن عروسی بر سر عروس و داماد یا بر سر مردم بریزند.

نثار شدن

(~. شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل.)
۱- افشانده شدن.
۲- کشته شدن.

نثار کردن

(~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م.) افشاندن، پراکنده کردن.

نثر

(نَ) [ ع. ] (اِ.) نوشته غیرمنظوم، نوشته‌ای که شعر نباشد.

نثره

(نَ رِ) [ ع. نثره ] (اِ.) نام دو ستاره آلفا و اِتا از صورت فلکی خرچنگ و منزل هشتم از منازل ماه.

نج

(نَ یا نُ) (اِ.) اندرون دهان.

نجابت

(نِ بَ) [ ع. نجابه ] (اِمص.) پاک نژادی، بزرگواری.

نجات

(نَ) [ ع. نجاه ] (اِمص.)رهایی، خلاصی، رستگاری.

نجاح

(نَ) (اِمص.) پیروزی، رستگاری.

نجاد

(نِ) [ ع. ] (اِ.) حمایل شمشیر، بند شمشیر.

نجار

(نِ یا نُ) [ ع. ] (اِ.)
۱- اصل، تبار، حسب.
۲- لون، رنگ.

نجار

(نَ جّ) [ ع. ] (ص شغل.) درودگر، سازنده اشیاء چوبی.

نجاست

(نِ سَ) [ ع. نجاسه ]
۱- (اِمص.) پلیدی، ناپاکی.
۲- (اِ.) فضله انسان یا حیوان.


دیدگاهتان را بنویسید