دیوان حافظ – سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد

سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد

سال‌ها دل طلبِ جامِ جم از ما می‌کرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا می‌کرد

گوهری کز صدفِ کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگانِ لبِ دریا می‌کرد

مشکلِ خویش بَرِ پیرِ مُغان بُردم دوش
کاو به تأییدِ نظر حلّ‌ِ معمّا می‌کرد

دیدمش خُرَّم و خندان قدحِ باده به دست
واندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد

گفتم این جامِ جهان‌بین به تو کِی داد حکیم؟
گفت آن روز که این گنبدِ مینا می‌کرد

بی‌دلی در همه‌احوال خدا با او بود
او نمی‌دیدش و از دور خدارا می‌کرد

این‌همه شعبدهٔ خویش که می‌کرد اینجا
سامری پیشِ عصا و یدِ بیضا می‌کرد

گفت آن یار کز او گشت سرِ دار بلند
جُرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد

فیضِ روحُ‌القُدُس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می‌کرد

گفتمش سلسلهٔ زلفِ بُتان از پیِ چیست
گفت حافظ گله‌ای از دلِ شیدا می‌کرد





  شاهنامه فردوسی - پادشاهى فريدون پانصد سال بود
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

می‌روی و مژگانت خون خلق می‌ریزد
تیز می‌روی جانا ترسمت فرومانی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

چای

(اِ.) مأخوذ از چینی، درختی است کوچک دارای برگ‌های سبز و دندانه دار. گل‌هایش سفید و معطر در جاهای معتدل و مرطوب می‌روید. برگ‌هایش را هر سال می‌چینند و در ماشین‌های مخصوص تخمیر و خشک می‌کنند و سپس آن را ...

چایخانه

(نِ) (اِمر.) محلی برای عرضه چای و نوشیدنی‌های معمولی دیگر و غالباً به همراه قلیان و غذا به مشتریان در مکان‌های عمومی.

چایش

(یِ) (اِمص.) نک چاییدن.

چایمان

(اِمص.) چایش، چاییدن.

چاییدن

(دَ) (مص ل.) سرما خوردن، ناخوش شدن.

چبین

(چُ) (اِ.) سبد چوبی، سبدی که از چوب بید بافند.

چت

(چَ تْ) [ انگ. ] (اِمص.) صحبت دوستانه، درد دل، ارتباط محاوره‌ای از طریق اینترنت.

چتر

(چَ) (اِ.) سایبان کوچک دسته دار که برای حفظ خود از آفتاب یا باد و باران و بالای سر نگه دارند. ؛زیر ~ خود گرفتن کنایه از: حمایت کردن.

چتر نجات

(~ نِ) (اِمر.) چتری که چتربازان به پشت خود می‌بندند و هنگام پریدن از هواپیما به خارج باز می‌شود و به وسیله آن فرود می‌آیند.

چترباز

(~.) (اِمر.)
۱- کسی که با چتر نجات از هواپیما به زمین فرود آید.
۲- سربازی که به وسیله چتر نجات در خاک دشمن یا میدان جنگ فرود آید.
۳- (عا.) طفیلی.

چتری

(~.) (ص نسب.)
۱- منسوب به چتر، مانند چتر.
۲- درخت یا بوته‌ای که شاخه -‌های آن مدور و مانند چتر باشد.
۳- زلف گسترده بر روی پیشانی به شکل نیم دایره.

چتول

(چَ وَ) [ روس. ] (اِ.) (عا.) = چتور: یک چهارم بطر مشروب (معادل ۱۲۵ میلی لیتر).

چتوک

(چُ) (اِ.) گنجشک.

چخ

(چِ) (اِصت.) کلمه‌ای است که برای نهیب زدن به سگ و راندن او گویند.

چخ

(چَ) (اِ.) غلاف کارد، شمشیر و مانند آن.

چخ

(~.) (اِمص.)
۱- کوشش، سعی.
۲- خصومت، جنگ.

چخ

(~.) (اِ.) چرک، ریم.

چخاچخ

(چَ چَ) (اِصت.) نک چکاچک.

چخماق

(چَ) [ تر. ] (اِ.)
۱- سنگ آتشزنه.
۲- آلتی در اسلحه که به سوزن چاشنی ضربه می‌زند و موجب انفجار می‌شود.

چخماقی

(~.) [ تر - فا. ] (ص نسب.) = چخماخی:
۱- منسوب به چخماق، از سنگ چخماق.
۲- آن که سنگ چخماق دارد یا سنگ چخماق می‌زند. ؛سبیل ~سبیل تاب داده که از دو سوی به ...


دیدگاهتان را بنویسید