دیوان حافظ – سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد

سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد

سال‌ها دل طلبِ جامِ جم از ما می‌کرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا می‌کرد

گوهری کز صدفِ کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگانِ لبِ دریا می‌کرد

مشکلِ خویش بَرِ پیرِ مُغان بُردم دوش
کاو به تأییدِ نظر حلّ‌ِ معمّا می‌کرد

دیدمش خُرَّم و خندان قدحِ باده به دست
واندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد

گفتم این جامِ جهان‌بین به تو کِی داد حکیم؟
گفت آن روز که این گنبدِ مینا می‌کرد

بی‌دلی در همه‌احوال خدا با او بود
او نمی‌دیدش و از دور خدارا می‌کرد

این‌همه شعبدهٔ خویش که می‌کرد اینجا
سامری پیشِ عصا و یدِ بیضا می‌کرد

گفت آن یار کز او گشت سرِ دار بلند
جُرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد

فیضِ روحُ‌القُدُس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می‌کرد

گفتمش سلسلهٔ زلفِ بُتان از پیِ چیست
گفت حافظ گله‌ای از دلِ شیدا می‌کرد





  شاهنامه فردوسی - بنياد نهادن جشن سده
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

شعر من رنگ شب و آهنگ غم دارد رهی
زانکه دارد نسبتی با خاطر غم پرورم
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

نیران

(اِ.) = انیران: غیرایران، خارج از ایران.

نیرنگ

(نِ رَ) [ معر. ] (اِ.)
۱- (زردشتی) هر یک از مراسم دینی و مناسک مذهبی.
۲- (زردشتی) دعای مختصر (به زبان اوستایی یا پهلوی یا پازند) مانند: نیرنگ آتش.
۳- سحر، جادو، طلسم.
۴- شعبده، حقه بازی.
۵- حیله، مکر.

نیرنگ

(رَ) (اِ.)
۱- طرحی که نقاش با زغال و جز آن بار اول کشد.
۲- رنگی که نقاش بکار برد.
۳- طرح هر چیز.

نیرو

[ په. ] (اِ.)
۱- زور، قوت، توانایی.
۲- قدرت.

نیرومند

(مَ) (ص.) دارای زور و قدرت.

نیروگاه

(اِ.) مجموعه‌ای برای تولید انرژی.

نیز

۱ - کلمه ربط و عطف.
۲- دیگر، بار دیگر.

نیزار

(نِ) (اِمر.) جایی که در آن نی فراوان روییده باشد.

نیزه

(نِ زِ) (اِ.) چوبی دراز و سخت که بر سر آن آهن نوک تیز نصب می‌کردند.

نیزه بندکن

(~. بَ کُ) (ص فا.) (عا.) = نیزه بندکننده: کسی که با پررویی از مردم چیز ستاند، تیغ زن.

نیزه گذار

(~. گُ) (ص فا.) پرتاب کننده نیزه.

نیساری

(نِ) (اِ.) سپاهی، لشکری.

نیسان

(نِ) [ سُر. ] (اِ.) ماه هفتم از ماه‌های سریانی برابر با اردیبهشت.

نیست

(مص مر.) نابود، عدم.

نیستان

(نِ یا نَ یَ)(اِ.) نی زار، کشت زار نیشکر.

نیسته

(تِ) (ص مف.) ناپدید، معدوم.

نیستی

(حامص.)
۱- ناپدیدی، فنا.
۲- فقر.

نیسو

(اِ.) نک. نیشتر.

نیش

(اِ.)
۱- هرچیز نوک تیز.
۲- عضوی که حشرات گزنده با آن می‌گزند.
۳- (عا.) دهان.

نیش دار

(ص فا.)
۱- آن که نیش دارد.
۲- دارای نوک تیز.
۳- اهانت آمیز.


دیدگاهتان را بنویسید