دیوان حافظ – زاهد خلوت‌نشین دوش به میخانه شد

زاهد خلوت‌نشین دوش به میخانه شد

زاهدِ خلوت‌نشین، دوش به مِیخانه شد
از سرِ پیمان بِرَفت، با سرِ پیمانه شد

صوفیِ مجلس که دی، جام و قدح می‌شکست
باز به یک جرعه می، عاقل و فرزانه شد

شاهدِ عهدِ شباب، آمده بودش به خواب
باز به پیرانه سر، عاشق و دیوانه شد

مُغْبَچه‌ای می‌گذشت، راه‌زنِ دین و دل
در پِیِ آن آشنا، از همه بیگانه شد

آتشِ رخسارِ گُل، خرمنِ بلبل بسوخت
چهرهٔ خندانِ شمع، آفتِ پروانه شد

گریهٔ شام و سحر، شُکر که ضایع نگشت
قطرهٔ بارانِ ما، گوهرِ یک‌دانه شد

نرگسِ ساقی بِخوانْد، آیتِ افسون‌گری
حلقهٔ اورادِ ما، مجلسِ افسانه شد

منزلِ حافظ کنون، بارگهِ پادشاست
دل بَرِ دل‌دار رفت، جان بَرِ جانانه شد



  دیوان حافظ - به سر جام جم آنگه نظر توانی کرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

هر چند صبح عید ز دل زنگ می‌برد
صائب به فیض چاک گریبان نمی‌رسد
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

پرهیز کردن

(~. کَ دَ) (مص ل.)
۱- دوری کردن.
۲- پارسایی کردن.

پرهیزانه

(پَ نِ) (اِمر.) غذایی که پزشک برای بیمار روا می‌دارد.

پرهیزکار

(پَ) (ص فا.)
۱- پارسا، خویشتن دار.
۲- قانع.

پرهیزکاری

(~.) (حامص.) پارسایی، خویشتن داری.

پرهیزیدن

(پَ دَ) (مص ل.)
۱- دوری جُستن.
۲- حفظ کردن.
۳- پارسایی کردن.
۴- ترسیدن، بیم داشتن.

پرو

(پِ رُ) [ فر. ] (اِ.)
۱- آزمایش لباس از طرف خیاط بر تن مشتری.
۲- مدرک، مسند.

پروا

(پَ) (اِ.)
۱- بیم، هراس.
۲- تاب، توان.
۳- آهنگ، عزم.
۴- میل، رغبت.
۵- توجه، التفات.

پروا داشتن

(~. تَ) (مص ل.)
۱- باک داشتن.
۲- اعتناء، توجه.

پروار

(~.) (اِمر.)
۱- خانه تابستانی، خانه بادگیر.
۲- بالاخانه.
۳- آتشدان عودسوز.
۴- رف، طاقچه.
۵- تخته‌هایی که سقف خانه را بدان پوشند.
۶- قلعه، حومه ؛ پربار و پرباره و پربال و پرباله و فربال و فرباله و برواره و فرواره نیز گویند.

پروار

(پَ) [ په. ]
۱- (ص.) فربه، چاق.
۲- (اِمر.) جایی که گوسفند یا گاو را نگاهدارند تا فربه شوند.

پرواری

(~.) (ص نسب.) گوسفند یا گاو گوشتی و فربه.

پرواز

(پَ) (اِ.)
۱- پرش، پریدن.
۲- تخته‌های باریکی که روی سقف کنار هم می‌چینند و حصیر یا پوشال را روی آن می‌اندازند.

پروازه

(پَ زِ) (اِ.)
۱- توشه و طعامی که در سفر یا شکار همراه خود برند.
۲- آتشی که ایرانیان در شب عروسی پیش پای عروس و داماد بیفروزند.
۳- ریزه‌های زرورق یا هر چیز زر مانندی که در عروسی روی سر عروس و ...

پرواس

(پَ) (اِ.)
۱- پرواز.
۲- فراغ، نجات، خلاص.

پرواس

(~.) (اِ.) دستمالی، لمس.

پرواس

(~.) (اِ.) ترس، بیم.

پرواسیدن

(پَ دَ) (مص ل.)
۱- پرواز کردن.
۲- ساختن و پرداختن، فراغ یافتن.
۳- لمس کردن، دست مالیدن.

پرواسیده

(پَ دِ) (ص مف.) دستمالی شده، لمس شده.

پروان

(پَ) (اِ.) چرخ ابریشم ریسی.

پروانه

(~.) (اِ.) اسبابی به صورت چرخ پره دار چرخان یا پنکه مثل پروانه کشتی.


دیدگاهتان را بنویسید