دیوان حافظ – روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست

روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست

رویِ تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچه‌ای هنوز و صدت عندلیب هست

گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست
چون من در آن دیار هزاران غریب هست

در عشق، خانقاه و خرابات فرق نیست
هر جا که هست پرتوِ رویِ حبیب هست

آن جا که کارِ صومعه را جلوه می‌دهند
ناقوسِ دِیرِ راهب و نامِ صلیب هست

عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست

فریادِ حافظ این همه آخِر به هرزه نیست
هم قصه‌ای غریب و حدیثی عجیب هست


  دیوان حافظ - رونق عهد شباب است دگر بستان را
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

رسان به دامن صحرای بیخودی خود را
که خانه دیدهٔ مورست در شب مهتاب
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کورس

(کَ رَ) (اِ.) پیچ و شکن موی.

کورس

(رْ) [ فر. ] (اِ.)
۱- مسابقه.
۲- (عا.) هر بار سوار و پیاده شدن از اتوبوس.

کورسو

(اِمر.) (عا.) نور اندک.

کورمال

(ق مر.) (عا.) حرکت با احتیاط و دست مالیدن به اطراف در تاریکی.

کوره

ده (~. دِ) (اِمر.) ده کم جمعیت که چندان آبادی نداشته باشد.

کوره

(رِ) (اِ.) بخش، قسمتی از مملکت. خره و خوره هم گفته می‌شود.

کوره

(~.)(اِ.)آتشدان، تنور، اجاق سرپوشیده. ؛از ~ دررفتن کنایه از: سخت خشمگین شدن.

کوره

راه (~.) (اِمر.) راه باریک و ناهموار.

کوره سواد

(~. سَ) (اِ.) سواد اندک.

کوره پزخانه

(~ پَ. نِ) (اِمر.) جایی که در آن کوره‌هایی برای پختن فرآورده‌هایی مانند: آجر، گچ، کاشی و غیره ساخته‌اند.

کورک

(رَ) (اِ.) تورم و التهاب و قرمزی و جمع شدن چرک در زیر پوست.

کورکه

(کَ) = کورکا. کهورکای: طبل بزرگ.

کوری

(حامص.) نابینایی.

کوریدور

(کُ دُ) [ فر. ] (اِ.)دهلیز، سرسرا، راهرو.

کوز

(ص.) پشت دوتا، خمیده.

کوزر

(زَ) (اِ.)
۱- خوشه گندم و جو.
۲- غربیل، الک.

کوزه

(زَ یا زِ) (اِ.) ظرف دسته دار یا بی دسته سفالین. ؛در ~گذاشتن و آبش را خوردن بیهودگی چیزی را آشکارا دیدن.

کوس

(اِ.) دُهل، طبل بزرگ.

کوس

(اِ.) گوشه جامه و گلیم و پلاس که از گوشه‌ای دیگر درازتر باشد.

کوسان

(ص.) = گوسان: موسیقی دان، خنیاگر.


دیدگاهتان را بنویسید