دیوان حافظ – روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست

روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست

رویِ تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچه‌ای هنوز و صدت عندلیب هست

گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست
چون من در آن دیار هزاران غریب هست

در عشق، خانقاه و خرابات فرق نیست
هر جا که هست پرتوِ رویِ حبیب هست

آن جا که کارِ صومعه را جلوه می‌دهند
ناقوسِ دِیرِ راهب و نامِ صلیب هست

عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست

فریادِ حافظ این همه آخِر به هرزه نیست
هم قصه‌ای غریب و حدیثی عجیب هست


  دیوان حافظ - اگر روم ز پی‌اش فتنه‌ها برانگیزد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

بیا با ما مورز این کینه داری
که حق صحبت دیرینه داری
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

نشگون

(نِ) (اِ.) نک. نشکنج.

نشیب

(نَ) [ په. ] (اِ.) سرازیری، پستی.

نشیب و فراز

(نَ بُ فَ) (ص مر.) پستی و بلندی.

نشید

(نَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- شعری که در انجمنی برای یکدیگر بخوانند.
۲- در فارسی به معنای سرود و آواز.

نشیط

(نَ) [ ع. ] (ص.) شادمان، مسرور.

نشیم

(نِ) (اِ.)
۱- آشیانه مرغان.
۲- جای نشستن.

نشیمن

(نِ مَ) (اِ.)
۱- جای نشستن، قرارگاه.
۲- آشیانه مرغان.

نشیمنگاه

(~.)(اِمر.)جای نشستن، نشستنگاه.

نشیمه

(نِ مِ) (اِ.) تسمه، چرم یا پوست که از آن بند کارد و شمشیر و مانند آن سازند.

نشین

(نِ) (اِ.) مقعد، سوراخ مقعد.

نص

(نَ صّ) [ ع. ] (اِ.)
۱- صریح و آشکار.
۲- اصل و عین مطلب. ج. نصوص.

نصاب

(نِ) [ ع. ] (اِ.)
۱- مقدار معین از هر چیز.
۲- آن مقدار از مال که زکات بر آن واجب می‌شود.

نصاری

(نَ را) [ ع. ] (اِ.) جِ نصران و نصرانه ؛ ترسایان.

نصال

(نِ) [ ع. ] (اِ.) جِ نصل ؛ پیکان‌ها.

نصایح

(نَ یِ) [ ع. نصائح ] (اِ.) جِ نصیحت ؛ پندها، اندرزها.

نصب

(نَ) [ ع. ]
۱- (مص م.) قرار دادن، جا کردن.
۲- گماشتن.
۳- (اِ.) علامتی از اِعراب که حرف آخر کلمه صدای فتحه می‌دهد.

نصب

(نُ) [ ع. ] (اِ.)
۱- بلا، سختی.
۲- خستگی، فرسودگی.

نصب العین

(نَ بُ عَ) [ ع. ] (اِمر.)مقابل چشم، پیش چشم.

نصح

(نَ یا نِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) پند دادن، اندرز کردن.
۲- (اِ.) پند، اندرز.

نصر

(نَ) [ ع. ] (اِمص.) یاری، کمک.


دیدگاهتان را بنویسید