دیوان حافظ – روز وصل دوستداران یاد باد

روز وصل دوستداران یاد باد

روز وصلِ دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران، یاد باد

کامم از تلخیِ غم چون زهر گشت
بانگِ نوشِ شادخواران یاد باد

گر چه یاران فارِغَند از یادِ من
از من ایشان را هزاران یاد باد

مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق‌گزاران یاد باد

گر چه صد رود است در چشمم مُدام
زنده رودِ باغ‌ِ کاران یاد باد

رازِ حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد





  شاهنامه فردوسی - خوان ششم جنگ رستم و ارژنگ ديو
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش
وین زهد خشک را به می خوشگوار بخش
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

جوشاندن

(دَ) (مص م.) به جوش آوردن هر مایع به وسیله حرارت.

جوشانده

(دِ) (ص مف.) گیاهی دارویی که آن را در آب جوشانیده سپس آب آن را صاف کرده برای معالجه به کار برند.

جوشانیدن

(دَ) (مص م.) نک جوشاندن.

جوشاک

(اِمص.) جوشیدن (مایعات)، جوشش.

جوشش

(ش) (اِمص.)
۱- عمل جوشیدن.
۲- خونگرمی، مهربانی.
۳- سازش، همدمی.

جوشن

(جُ شَ) [ ع. ] (اِ.) زره، لباس ویژه جنگ.

جوشن ور

(~. وَ) [ ع - فا. ] (اِ. ص.) جوشن دار، دارای جوشن.

جوشکاری

(حامص.) جوش دادن قطعات فلزی، لحیم کاری.

جوشی

(ص.)عصبانی، کسی که زود خشمگی ن می‌شود.

جوشیدن

(دَ) (مص ل.)
۱- به جوشش آمدن.
۲- فوران کردن آب از زمین.

جوشیده مغز

(دِ. مَ) (ص مر.)
۱- خشمناک.
۲- هوشیار.

جوع

[ ع. ] (اِ.) گرسنگی.

جوعان

(جُ) [ ع. ] (ص.) گرسنه.

جوغ

(اِ.)
۱- چوبی که روی گردن جفت گاو می‌گذاشتند و گاوآهن را بدان می‌بستند تا زمین را شیار زده و شخم کنند.
۲- جوی آب.

جوغن

(جَ غَ) (اِ.) هاون سنگی.

جوف

(جُ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) فراخ شدن.
۲- (اِ.) شکم و داخل هر چیزی.۳ - زمین فراخ و وسیع.

جوق

[ تر. ]
۱- (اِ.) گروه.
۲- (ص.) بسیار کثیر.

جوقه

(قِ) [ تر. ] (اِ.) دسته، گروه.

جولان

(جُ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) تاختن، تاخت زدن.
۲- (اِمص.) تاخت و تاز.

جولاه

(جُ)
۱- (ص.) بافنده، نساج.
۲- (اِ.) عنکبوت.


دیدگاهتان را بنویسید