دیوان حافظ – دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد

دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد

دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غمِ دل بِبَر ز یاد

گفتم به باد می‌دهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هر چه باد، باد

سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله غمگین مباش و شاد

بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رَوَد به باد

حافظ گرت ز پندِ حکیمان مَلالت است
کوته کنیم قصه، که عمرت دراز باد






  شاهنامه فردوسی - رفتن سام به جنگ مهراب
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

زاهد ز راهِ شرع کند منعِ ما ز دوست
شرعی که ره به دوست ندارد ضلالت است!
«وصال شیرازی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

احباط

( اِ ) [ ع. ] (مص م.)
۱- باطل گردانیدن.
۲- دوری کردن از کسی.

احتباس

(اِ تِ) [ ع. ] (مص.) در حبس کردن، نگه داشتن چیزی.

احتجاب

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) در پرده شدن، در حجاب شدن.

احتجاج

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) دلیل و برهان آوردن.

احتجام

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)حجامت کردن.

احتراز

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) پرهیز کردن، دوری نمودن.
۲- (اِمص.) خویشتن داری، پرهیز.

احتراس

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) خود را حفظ کردن.

احتراف

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) پیشه ور شدن، پیشه گرفتن.

احتراق

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- سوختن، آتش گرفتن.
۲- محو شدن یکی از پنج سیاره «زحل، مشتری، مریخ، زهره، عطارد» در زیر شعاع خورشید، یا مقارنه خورشید با یکی از آن‌ها.

احترام

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) حرمت گذاشتن، بزرگ داشتن.
۲- (اِمص.) حرمت، بزرگداشت.

احتراماً

(اِ تِ مَ نْ) [ ع. ] (ق.) از روی احترام و بزرگداشت.

احتساب

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- شمردن، حساب کردن.
۲- نهی کردن از کارهایی که در شرع ممنوع باشد.

احتشاد

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) گرد آمدن مردم برای انجام کاری.

احتشام

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) حشمت و بزرگی یافتن.
۲- (اِ.) جاه و جلال.

احتصان

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) استوار بودن، محکم بودن.

احتضار

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- حاضر شدن.
۲- فرا رسیدن هنگام مرگ.
۳- جان کندن.
۴- شهری شدن، از سفر یا بیابان به شهر آمدن.

احتضان

(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- در کنار گرفتن.
۲- در پناه گرفتن.

احتفاظ

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) نگاه داشتن، حفظ کردن.
۲- (مص ل.) خویشتن داری کردن.

احتقار

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) خوار و حقیر شمردن.
۲- (مص ل.) خوار شدن.

احتلام

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)۱ - خواب دیدن، جماع کردن در خواب.
۲- انزال منی در خواب.


دیدگاهتان را بنویسید