دیوان حافظ – دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد

دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد

دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غمِ دل بِبَر ز یاد

گفتم به باد می‌دهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هر چه باد، باد

سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله غمگین مباش و شاد

بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رَوَد به باد

حافظ گرت ز پندِ حکیمان مَلالت است
کوته کنیم قصه، که عمرت دراز باد






  شاهنامه فردوسی - رزم كردن رستم با سه شاه و رها شدن كاوس از بند
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

من که از یاقوت و لعل اشک دارم گنج‌ها
کی نظر در فیض خورشید بلنداختر کنم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

آغل

(غَ یا غُ) (اِ.)
۱- جایی برای گوسفندان و گاوان.
۲- لانه مرغ خانگی.
۳- لانه زنبور.

آغندن

(غَ دَ) (مص م.) آکندن.

آغنده

(غَ دِ) (اِ.)
۱- گلوله پنبه، پنبه گلوله کرده برای ریسیدن.
۲- نوعی از عنکبوت زهردار، رتیلا، رتیل.

آغوز

(اِ.)اولین شیری که یک ماده به نوزادش دهد؛ ماک، شیر ماک.

آغوش

(اِ.) میان دو دست فراهم آورده، بغل. ؛ به ~کشیدن به خود چسباندن کسی یا چیزی را.

آغوشیدن

(دَ) (مص م.) در بغل گرفتن، در بر کشیدن.

آغول

(اِ.) زاغه.

آغُش

(غُ) (اِ.) آغوش، بغل.

آغچه

(چِ) (اِ.) پول کوچک.

آغیل

(اِ.) = آغول: نگریستن از گوشه چشم از روی خشم.

آف

(اِ.) مهر، خورشید.

آفات

[ ع. ] (اِ.) جِ آفت ؛ آفت‌ها، آسیب‌ها.

آفاق

[ ع. ] (اِ.) جِ افق.
۱- کرانه‌های آسمان، دشت.
۲- عالم، جهان.

آفاقی

[ ع - فا. ] (ص نسب.)منسوب به آفاق ؛ بیرونی، خارجی.

آفت

(فَ) (اِ.) آسیب، بلا.

آفتاب

[ په. ] (اِ.)
۱- خورشید، شمس، مهر.
۲- نور خورشید، شعاع شمس. ؛ ~از سر دیوار گذشتن
۱- نزدیک شدن غروب.
۲- (کن.) پایان عمر. ؛ ~به گل اندودن (کن.) سعی بیهوده برای پنهان کردن امری آشکار. ؛ ...

آفتاب تنک

(تُ نُ) (اِمر.) هنگام طلوع آفتاب.

آفتاب زدن

(زَ دَ)(مص ل.) طلوع کردن آفتاب.

آفتاب زده

(زَ دِ) (ص مر.) آن که از گرمای آفتاب بیمار شده باشد.

آفتاب زرد

(زَ) (اِمر.)
۱- نزدیک غروب.
۲- پایان عمر، نزدیک مرگ.


دیدگاهتان را بنویسید