دیوان حافظ – دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد

دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد

دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غمِ دل بِبَر ز یاد

گفتم به باد می‌دهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هر چه باد، باد

سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله غمگین مباش و شاد

بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رَوَد به باد

حافظ گرت ز پندِ حکیمان مَلالت است
کوته کنیم قصه، که عمرت دراز باد






  شاهنامه فردوسی - آگه شدن منوچهر از كار سام و زال زر
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

مکدر است دل آتش به خرقه خواهم زد
بیا ببین که که را می‌کند تماشایی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

امیال

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ میل ؛ خواهش‌ها، کام‌ها.

امید

(اُ مّ) (اِ.)
۱- آرزو.
۲- چشمداشت.

امیدلیس

(~.) (ص.) کسی که خود را به چیزی امیدوار کند و به آن امید روز را بگذراند.

امیدوار

(~.)(ص مر.)
۱- آرزومند.
۲- متوقع، منتظر.

امیر

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) فرمانده، فرمانروا.

امیر حاجب

(~. جِ) (اِمر.) رییس تشریفات دربار.

امیرآخُر

(~. خُ) [ ع - فا. ] (اِمر.) کسی که به امور اصطبل می‌پردازد.

امیرالمؤمنین

(اَ رُ یا رَ لْ مُ مِ) [ ع. ] (اِ.)
۱- فرمانروای مؤمنان، سرور مؤمنان.
۲- لقب حضرت علی (ع) امام اول شیعیان.

امیرتومان

(اَ) [ ع - تر. ] (اِمر.) فرمانده قشونی قریب ۰۰۰/۱۰ نفر، امیر لشکر.

امیری

(~.) [ ع - فا. ]
۱- (حامص.) امیر بودن، امارت، حکمرانی.
۲- سرداری، سالاری.
۳- سروری، بزرگی.
۴- (ص نسب.) منسوب به امیر.
۵- (اِ.) آهنگی که بدان دوبیتی‌های امیر پازاواری مازندرانی را خوانند.
۵- (اِ.) نوعی ترمه که به دستور میرزا تقی ...

امین

( اَ ) [ ع. ] (ص.)
۱- امانتدار، معتمد.
۲- وکیل، مباشر.
۳- مدیر.
۴- مرشد، مرد کامل.

ان

(اِ) [ ع. ] (حر. شرط) اگر.

ان

(اَ) (اِ.) (عا.) پلیدی، نجاست، گه.

ان دماغ

(اَ. دَ) (اِمر.) کثافات بینی، پلیدی جمع شده در بینی.

انا

(اَ) [ ع. ] (ضم.)
۱- من.
۲- مخفف اناالحق (من خدایم).

اناء

( اِ ) [ ع. ] (اِ.) ظرف، سبو.

انابت

(اِ بَ) [ ع. انابه ]
۱- (مص ل.) برگشتن از گناه، توبه کردن.
۲- (اِمص.) توبه، پشیمانی.

انابه

(اِ بِ) [ ع. انابه ] نک انابت.

انات

( اَ ) [ ع. اناه ] (اِ.)
۱- توقف، آهستگی.
۲- بردباری، عمل.
۳- وقار.

اناث

( اِ ) [ ع. ] (اِ.) جِ انثی ؛ زنان. ؛~ و ذکور زنان و مردان.


دیدگاهتان را بنویسید