دیوان حافظ – دیر است که دل‌دار پیامی نفرستاد

دیر است که دل‌دار پیامی نفرستاد

دیر است که دل‌دار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد

صد نامه فرستادم و آن شاهِ سواران
پیکی نَدوانید و سلامی نفرستاد

سویِ منِ وحشی‌صفتِ عقل‌رمیده
آهو رَوشی، کبک خرامی نفرستاد

دانست که خواهد شُدنم مرغِ دل از دست
وز آن خطِ چون سلسله دامی نفرستاد

فریاد که آن ساقیِ شِکَّر لبِ سرمست
دانست که مخمورم و جامی نفرستاد

چندان که زدم لافِ کرامات و مقامات
هیچم خبر از هیچ مقامی نفرستاد

حافظ به ادب باش که واخواست نباشد
گر شاه پیامی به غلامی نفرستاد





  دیوان حافظ - تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

چون آهوی رمیده ز وحشت سرای شهر
رفتیم و سر به دامن صحرا گذاشتیم
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

استیقاظ

( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) بیدار بودن. هوشیار شدن.
۲- (اِمص.) بیداری، هوشیاری.

استیقان

( اِ ) [ ع. ] (مص ل.) به یقین دانستن، بی گمان شدن.

استیل

( اِ ) [ فر. ] (اِ.)
۱- شکل، فرم، اندازه.
۲- نوعی مبل به سبک قدیم فرانسه.
۳- شیوه‌ای (معمولاً منحصر به فرد) در انجام مهارت‌های ورزشی.

استیل

(~.) [ انگ. ] (اِ.) فولاد ضدزنگ.

استیلا

( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) دست یافتن.
۲- (اِمص.) چیرگی، غلبه.

استیلن

(اِ تِ لِ) [ فر. ] (اِ.) گازی است هیدروکربن دار و بد بو، قابل احتراق و با شعله سفید درخشان (وزن اتمی آن ۲۶).

استیم

( اِ ) (اِ.) چرک و عفونت زخم.

استیمان

(اِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- امان خواستن.
۲- در امان کسی درآمدن.

استیناس

( اِ ) [ ع. ] (مص ل.) انس گرفتن، خو گرفتن.

استیناف

( اِ ) [ ع. ] (مص م.)
۱- از سر گرفتن.
۲- مراجعه به دادگاه برای رسیدگی دوباره به پرونده.

استیهیدن

(اِ دَ) (مص ل.) سِتهیدَن، ستیزه کردن، لجاج کردن.

استیکال

( اِ ) [ ع. ] (مص ل.) به کسی اعتماد و تکیه کردن.

اسجاع

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ سَجِع.
۱- آواز خوش پرندگان.
۲- سخن موزون.

اسحار

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ سَحَر؛ پاس آخر شب، بامداد.

اسحار

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ سِحر؛ افسون‌ها، سحرها.

اسخان

(اِ) [ ع. ] (مص م.) گرم کردن.

اسخیاء

( اَ ) [ ع. ] (ص. اِ.) جِ سخی ؛ جوانمردان، سخاوتمندان.

اسد

(اَ سَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- شیر درنده.
۲- نام یکی از صورت‌های فلکی که تقریباً در سمت الرأس قرار دارد و به صورت شیری تصویر شده‌است، ستاره پر نور این صورت فلکی، قلب الاسد نام دارد که حدود ۷۱ سال ...

اسداس

(اَ) [ ع. ] جِ سَدَس. ؛~ در اخماس زدن الف - شش در پنج زدن. ب - قمار کردن. ج - حیله کردن.

اسدال

(اِ) [ ع. ] (مص م.) فروهشتن، فروگذاشتن، آویختن (پرده).


دیدگاهتان را بنویسید